سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خودکشی تدریجی

خودکشی تدریجی

دکتر محمدجعفر طالب پور

MJT88036@Yahoo.com

با وجود پیشرفت های چشمگیر و ارزشمندی که محققان و پژوهشگران در تشخیص و درمان سرطان ریه به دست آورده اند، این بیماری هنوز هم شایع ترین علت مرگ ومیر ناشی از سرطان در مردان و زنان است.

    از بین عوامل مستعدکننده شناخته شده مانند سن، جنس، تماس با مواد شیمیایی و صنعتی، آلاینده های محیطی بخصوص آلودگی هوا و عوارض شغلی، مصرف سیگار و سایر مواد دخانی، مهم ترین عامل مستعدکننده (Risk Factor) برای ابتلابه سرطان ریه است و تقریبا تمام انواع سرطان ریه با مصرف سیگار مرتبط هستند.

    در مقایسه با تومورهای خوش خیم ریوی که تنها 5 درصد تومورهای ریه را تشکیل می دهند، ارتباط تومورهای بدخیم ریه با مصرف سیگار قوی تر است. از خصوصیات مهم سرطان ریه، انتشار نسبتا سریع سلول های سرطانی به اندام ها و بافت های خارج ریوی مانند مغز استخوان، کبد، غدد لنفاوی، استخوان و مغز است. رشد سریع تومور به گونه ای است که در برخی موارد تومور اولیه در صورت عدم پیگیری و درمان، در کمتر از 5/1 سال، دو برابر می شود. طول عمر پنج ساله بیماران، حتی در صورت تشخیص بموقع و استفاده از روش های درمانی مناسب پایین بوده و تنها 8درصد مبتلایان بیش از 5 سال عمر می کنند.

 آمارها چه می گویند؟

    آمارها نشان می دهند که از هر 10 نفری که به سرطان ریه مبتلامی شوند، 9 نفر آنها (90 درصد) سیگاری بوده اند و از هر 8 نفری که به علت این بیماری فوت می کنند، 7 نفر (87 درصد) سیگار مصرف می کرده اند که آماری بالاو هشداردهنده است. جالب تر آن که آقایان سیگاری قهار (مردانی که به طور مداوم و طولانی مدت و به مقدار زیاد سیگار می کشند) ، حدود 20 برابر مردان غیرسیگاری در معرض ابتلابه سرطان ریه هستند و این آمار در مورد زنان 5 برابر است. این اختلاف واضح بین زن و مرد، ممکن است مربوط به تفاوت نوع سرطان ریه در جنس های مختلف و میزان ارتباط انواع مختلف سرطان ریه با مصرف سیگار باشد.

    الگوی مصرف سیگار نیز تعداد نخ سیگار مصرفی در روز، سال های مصرف سیگار، نوع سیگار مصرفی، عادات غیربهداشتی و پرخطر همراه مانند مصرف مواد مخدر در زن و مرد یکسان نیست.

    اگرچه سرطان ریه در سنین زیر 35 سالگی، چندان شایع نیست؛ ولی مصرف سیگار در جوانی، احتمال ابتلابه این سرطان آن هم در سنین پایین تر را افزایش می دهد و اکثر بیمارانی که در سنین پایین تر مبتلامی شوند، افرادی هستند که از دوران جوانی و حتی نوجوانی آلوده سیگار شده اند. نکته دیگر آن که به موازات کاهش سن ابتلابه این بیماری در افرادی که از جوانی سیگاری بوده اند، احتمال مرگ و میر ناشی از سرطان ریه نیز در آنها افزایش می یابد؛ بنابراین ترک سیگار در هر سنی، بویژه اجتناب از مصرف سیگار در دوران جوانی و نوجوانی و کاهش آمار سیگاری ها در این محدوده سنی، گامی اساسی در کاهش آمار سرطان ریه و کاهش مرگ و میر ناشی از آن است.

   

    تاثیر منفی سیگار در درمان

    مصرف سیگار، حتی در سیر درمانی، میزان پاسخ به درمان و میزان موفقیت پروتکل های درمانی مانند اعمال جراحی برداشتن ضایعه سرطانی، شیمی درمانی و اشعه درمانی و در مجموع در فرجام بیماری نیز تاثیری منفی دارد. برای مثال ممکن است به علت عوارض مصرف سیگار مانند اختلال عملکرد ریه و سیستم تنفسی بیمار، بیماری های قلبی ــ عروقی ناشی از مصرف سیگار، آسیب سیستم ایمنی و دفاع طبیعی بدن انجام عمل جراحی برای برداشتن ضایعه سرطانی مقدور نبوده یا با موفقیت همراه نباشد و بیمار از این روش درمانی و شانس بهبودی محروم شود.

    از آنجاکه مصرف سیگار با شیوه زندگی فرد مرتبط بوده از موضوعاتی که در بحث شیوه زندگی بدان توجه زیادی می شود مصرف سیگار است، افراد سیگاری علاوه بر عوارض مصرف سیگار و خطر ابتلابه سرطان ریه و سایر بدخیمی ها، از اثرات سوء اشکالات شیوه زندگی مانند عادات تغذیه ای نامناسب، استرس و تنش های روحی ــ روانی نیز مصون نبوده و از این جهت نیز در معرض ابتلابه بیماری های دیگری مانند فشارخون، اضافه وزن و چاقی، بیماری های قلبی ــ عروقی و افزایش غیرطبیعی چربی های خون بوده که همگی می توانند میزان موفقیت روش های درمانی در آنان را تحت تاثیر قرار داده و بالطبع میزان مرگ و میر ناشی از سرطان ریه را افزایش دهند.

    سیگار نه تنها برای ابتلابه سرطان ریه یک عامل و فاکتور مستعدکننده قوی است، بلکه در درمان بیماری، میزان مرگ ومیر ناشی از آن نیز موثر است و افراد سیگاری با رفتار و عادت ناپسند مصرف سیگار، خود را در سراشیبی سقوطی رها می کنند که سرطان ریه تنها یکی از فرجام های تلخ و دردناک آن است و در این انتحار و خودکشی تدریجی، نه تنها سلامت خود را تهدید کرده و خود را در معرض ابتلابه انواع و اقسام بیماری های مختلف قرار می دهند، بلکه اطرافیان غیرسیگاری خود را نیز که ناخواسته و بی گناه در معرض آلودگی دود سیگار آنها قرار می گیرند، به دنبال خود می کشند و سلامت و بهداشت آنها را تهدید می کنند.


این همه اضطراب و دلشوره برای چیست؟

این همه اضطراب و دلشوره برای چیست؟

دکتر محمدجعفر طالب پور

MJT88036@Yahoo.com

اضطراب حالتی است درونی، که همه ما، کما بیش آن را تجربه کرده ایم و اغلب آن را به صورت دلواپسی، دلشوره و یا احساس ناخوشایند دلهره و ترس بیان می نمائیم. اضطراب پاسخ طبیعی و به عبارت دیگر مکانیسم دفاعی انسان است به شرایط نامطلوب و تنش زایی که اصطلاحا استرس نامیده می شود. البته اضطراب طبیعی، باعث افزایش کارآیی شخص در تطابق با مشکلات آنی و قریب الوقوع می شود و به همین جهت است که آن را مکانیسم دفاعی می دانند. اما اگر این پاسخ طبیعی به هر دلیلی، از حد طبیعی و نرمال خود خارج شود، به جای افزایش کارآیی فرد به احساس دلشوره زجرآور و مبهم و مضطرب بودن بیش از حد و عدم توانایی فرد در رهایی و آسوده کردن خود ازاین اضطراب فزون یافته و تشدید شده و در نتیجه نگرانی مفرط و زیاده از حد و حتی گاه، احساس ترس و دلهره تبدیل می شود که از دیدگاه روان شناسی و روان پزشکی، اختلال اضطرابی محسوب شده و نیاز به پیگیری و بررسی و در صورت نیاز درمان دارد. تاثیر روی خواب و ایجاد انواع اختلالات خواب و همچنین تاثیر آنی روی درک و تفکر و یادگیری بیمار، از عوارض اضطراب است و لذا گیجی و منگی و حتی اختلال درک در زمان حمله اضطراب، چندان بعید نیست. آنچه برای بیمار اضطرابی حقیقتا نگران کننده است، این است که اضطراب وی باعث می شود در انجام کارهای روزمره خود با مشکل مواجه شده و در غلبه بر مشکلات احساس ناتوانی و عجز کند و از رسیدگی و حل و فصل موضوعات و مسائلی که قبلا به راحتی از عهده آنها برمی آمده است، ناتوان گردد. در مجموع می توان، اضطراب را پاسخ طبیعی بدن دانست که به علت موارد زیر دیگر نمی توان آن را در حد طبیعی و نرمال تلقی کرد:

? در مواقع و شرایط و زمانی که نیازی به این پاسخ طبیعی وجود ندارد برانگیخته شود. برای مثال ترس از موضوعات ترس آور به ویژه آنهایی که تهدیدکننده حیات و سلامت فرد می باشند، کاملا طبیعی و لازم است. اما اگر این احساس ترس در مقابل محرک هایی ایجاد شود که ترس آور محسوب نمی شوند، باید آن را اختلال و بیماری به حساب آورد.

? پاسخ بدن به محرک های استرس زا، بیشتر و شدیدتر از حد نیاز و میزان مورد انتظار رخ دهد.

? از لحاظ زمانی، پاسخ ایجاد شده بمراتب طولانی تر از آنچه می بایست، ایجاد گردد.

? فرد بدون وجود و حضور هرگونه محرک و استرسی، پاسخ نشان داده و مضطرب گردد.

ارتباط و پیوستگی دوسویه اضطراب و علائم جسمی و بیماریهای ارگانیک نیز جالب و حائز اهمیت است. از یک سو، گاه اضطراب ناشی از یک بیماری طبی و محصول مستقیم تغییرات فیزیولوژیک و پاتولوژیک آن است مانند بیماری پارکینسون و یا بیماری مولتیپل اسکلروریس (MS) و از سوی دیگر، برخی بیماریهای ارگانیک علائمی مشابه اختلالات اضطرابی ایجاد می کنند مانند اختلالات عملکرد تیروئید، بیماریهای عروقی مغز، اختلالات عملکرد غده فوق کلیوی، اختلالات التهابی مانند بیماری لوپوس، کمبودهای تغذیه ای مانند سوءتغذیه شدید و یا کمبود ویتامین B12، بدخیمی های مغزی، میگرن، صرع و...

نکته دیگر آن است که برخی بیماریهای روانی و روان پریشی ها هم می توانند منجر به ایجاد علائمی مشابه اختلال اضطرابی گردند برای مثال افسردگی، سرخوشی، اسکیزوفرنی و... نیز ممکن است تابلوی اضطرابی ایجاد کنند.

البته اضطراب علاوه بر جنبه درونی و روانی اش، علائم جسمی و قابل مشاهده نیز ایجاد می کند و این علائم جسمی از اجزای اصلی بیماری اضطراب است. تظاهرات محیطی و خارجی اضطراب عبارتند از اسهال، سرگیجه، احساس سبکی سر، سنکوپ، افزایش تعریق، افزایش فشارخون، تپش قلب، بی قراری، احساس فوریت در رفع ادرار، تکرر ادرار، تاخیر در دفع ادرار، لرزش در اندامها، افزایش تعداد ضربان قلب و... آنچه حائز اهمیت است این است که اولا علائم اضطرابی (چه علائم بیرونی و جسمی و چه علائم روانی) در بیماران مختلف، متفاوت است و ممکن است تابلوی اضطراب هر بیمار خاص خود آن بیمار باشد و ثانیا پزشک ضمن توجه به علائم جسمی، جهت تشخیص اختلال اضطرابی روی علائم روانی و ذهنی بیمار متمرکز می شود. این علائم ذهنی و روان شناختی، بسیار متنوع هستند اما، برخی علائم روانی اضطراب شدید عبارتند از:

? نگرانی و تنش روحی تشدید شده و مزمن

? ناتوانی بیمار در آسوده ساختن خود

? تحریک پذیری غیرقابل توجیه

? خستگی پذیری مفرط

? انواع سردردهای کلافه کننده (به ویژه سردردهای تنشی)

? اشکال در به خواب رفتن و یا کابوس

? اشکال در تمرکز

? ترس شدید و غیرقابل کنترل

? اشتغال وسواسی فکری و یا عملی به موضوعات مختلف

اختلال اضطرابی منتشر، گذرهراسی (اضطراب بیمار هنگامی که در موقعیتهایی قرار می گیرد که خروج از آن ها و یا فرار از آنجا دشوار باشد مانند محیطهای بسته و آسانسور) اختلال پانیک (حملات هراس و ترس شدید به همراه علائم جسمی مفرط و البته زجرآور) اختلال وسواسی، اضطراب متعاقب ضربه (بروز علائم اضطرابی پس از یک حادثه تلخ و سخت مانند تصادف رانندگی که معمولا با یادآوری صحنه رخداد و اتفاقات همراه است) اضطراب ناشی از مصرف مواد (مانند کوکائین، کافئین، LSD و...) و... برخی تابلوهای کلینیکی اختلال اضطرابی است. هراس از حیوانات، هراس از خون و تزریقات و صدمات بدنی، هراس موقعیتی (هواپیما، آسانسور و...) هراس از بلندی، جامعه هراسی (دلهره فرد از حضور در جمع و محیطهای پررفت و آمد و شلوغ و احساس شرمساری و یا دلشوره از حضور در جمع) و... نیز برخی از انواع شایعتر هراس هستند که جزو علل مهم و نسبتا شایع اختلال اضطرابی اند.


بیماریهای بازپدید؛ خطری در کمین

بیماریهای بازپدید؛ خطری در کمین

دکتر محمدجعفر طالب پور

MJT88036@Yahoo.com

امروزه، بشر با بیماریهای مختلفی روبرو است که سلامت او را تهدید می کنند و علیرغم پیشرفت های ارزشمند و چشمگیری که در حوزه پزشکی و بهداشت و در راستای پیشگیری و درمان انواع بیماریها، بدست آمده است، سلامت انسان که از حقوق اولیه و الزامات قطعی زندگی بشر است، از جانب این بیماریها در تنگنا است. شاید بتوان مجموعه این بیماریها را در گروه های ذیل، دسته بندی کرد:

 -بیماریهای واگیردار عفونی که همواره از معضلات جدی و اساسی سلامت و بهداشت بوده و هستند.

-بیماریهای ارثی و ژنتیکی به زعم گروهی از محققان حداقل 10درصد از مشکلات بهداشتی و درمانی مرتبط با این بیماریها هستند.

-بیماریهای غیرواگیردار مانند بیماریهای قلبی- عروقی، بیماریهای کلیوی، روماتیسمی، ضایعات پوستی، دیابت، انواع سرطان ها، اختلالات غددی و... اگر چه عامل وراثت و ژنتیک در ابتلا به این بیماریها موثر است، لیکن تاثیر شیوه زندگی در فراوانی این بیماریها، برجسته و قابل تأمل است.

-حوادث و سوانح اعم از رخدادهای غیرمترقبه، حوادث طبیعی، مانند سیل و زلزله و آتشفشان و طوفان و... جنگها، حوادث جاده ای و ترافیکی و...

-بیماریهای شغلی که با توجه به اهمیت و وفور و گوناگونی که در عوارض و عواقب بهداشتی و درمانی شغلی دیده می شود، آنها را در گروه جداگانه ای قابل بررسی می دانند و رشته های تخصصی ایمنی، طب کار، بهداشت صنعتی و... در این حوزه فعالیت دارند.

-بیماریهای رفتاری و روانی که با در نظرگرفتن استرس های روزافزونی که روان افراد را درگیر می کند و متأسفانه با گوناگونی، پیچیدگی و افزایش فراوانی واضحی در این بیماریها مواجه هستیم، بخش عمده و قابل توجه ای از توان و پتانسیل مراکز بهداشتی و درمانی دنیا به این بیماریها معطوف و متوجه شده است و بهداشت روان از اولویت های مهم و کلیدی ارتقا و سلامت تلقی می شود.

اما معضل دیگری که بشر با آن مواجه شده و توجه و اهتمام بیشتر سیستم مدیریت بهداشت و سلامت جوامع و نیز آگاه سازی عمومی و ارتقای سطح اطلاعات و دانش عمومی را می طلبد و نیز پیش بینی تمهیدات لازم جهت کنترل و درمان آنها و نیز مطالعات علمی بیشتری را ایجاب می کند، «بیماریهای بازپدید» هستند. این بیماریها که عمدتا در گروه بیماریهای واگیردار عفونی قرار می گیرند، روزگاری از معضلات بهداشتی بشر بوده اند، لیکن به مدد پیشرفت های چشمگیر بشر در پیشگیری، بهداشت و درمان، بروز و شیوع آنها کنترل، مهار و حتی در مواردی ریشه کن شده بودند، اما مجددا بنا به علل مختلفی و برخلاف انتظار، فعال شده و سلامت بشر را به مخاطره انداخته اند. بیماریهایی مانند سل، مالاریا، جذام و... از این دست می باشند. برای مثال بیماری خطرناک و پیچیده سل، با اتخاذ راهکارهای مناسب بهداشتی و پروتکلها و رژیم های درمانی کارآمد و دست یابی به داروهای مؤثر، تا حدود قابل توجهی تحت کنترل قرار گرفته بود و شیوع آن عمدتا در مناطق پرجمعیت، غیربهداشتی، فقیر و... دیده می شد اما در حال حاضر این بیماری را علاوه بر مناطق پرخطر ذکر شده، در مناطقی می بینیم که چندی قبل از نظر فراوانی بیماری سل پاک تلقی می شدند و امکان ابتلاء افراد آن مناطق به این بیماری بعید به نظر می رسید یا بیماری در افرادی مشاهده می شود که از لحاظ سن، جنس، سطح زندگی، فرهنگ، وضعیت اقتصادی و... در ریسک (Risk) ابتلا نبوده اند.

در تحلیل افزایش بروز و شیوع بیماریهای بازپدید و علل این افزایش به مواردی می توان اشاره نمود:

1-حوادث طبیعی و رخدادهای غیرمترقبه (مانند زلزله، رانش زمین، طوفان، سیل) علاوه بر این که خود با عواقبی که برجای می گذارند می توانند پیامدهای ناگوار بهداشتی داشته باشند، با تغییر الگوی اپیدمیولوژیک و همه گیر شناختی بیماریها، به شیوع بیماریهای نادر و تحت کنترل شوند و این موضوعی است که همواره در پی این حوادث، زنگ خطری است برای سلامت و بهداشت عمومی.

2-تغییرات زیست محیطی مانند گازهای گلخانه ای، بالاآمدن سطح آب دریا، تغییرات اقلیمی، گرم شدن زمین، خشکسالی، آلودگی های زیست محیطی مانند آلاینده های صنعتی، آلودگی هوا، آلودگی آب دریاها، آتش سوزی جنگلها و تغییرات اکوسیستم ناشی از آن، تخریب بی رویه مراتع و مناطق جنگلی، فاضلاب های رهاشده در طبیعت و... همگی می توانند با تغییر در شرایط محیط، منجر به شیوع بیماریهای بازپدید شوند.

3-افزایش و انفجار جمعیت که متأسفانه بیشترین نرخ رشد جمعیت در مناطقی دیده می شود که از نظر تراکم جمعیت، فقر، سطح بهداشت و... شرایط مطلوبی ندارند، با بالابردن تعداد نفوس در واحد حجم و بالطبع افزایش تماس افراد با یکدیگر و کاهش میزان و ضریب دسترسی افراد به خدمات بهداشتی و درمانی مناسب، احتمال افزایش فراوانی بیماریهای بازپدید را بیشتر می نماید. ضمن اینکه سوءتغذیه بعنوان فاکتور مستعدکننده Risk Factor این بیماریها، در جوامع شلوغ و پرجمعیت بیشتر دیده می شود.

4-مقاومت های دارویی گونه ها و سوش های بیماری زا در برابر درمانهای دارویی رایج و بالطبع کاهش کارآمدی پروتکلهای درمانی و نیاز به تولید داروهای جدیدتر را نیز فراموش نمود. مصرف خودسرانه دارو، تجویزهای بیمورد، رژیم های درمانی نامناسب و ناقص، درمانهای ناکامل، همکاری نکردن بیماران در اجرای کامل رژیم های درمانی، تداخلات دارویی که گاه از آنها غفلت می شود و... نیز مزید برعلت شده اند.

5-ظهور و شیوع گونه های جدید و تغییر شکل یافته میکروب ها و عوامل بیماری زا که نسبت به درمانهای موجود کاملا مقاوم بوده و حتی در مواردی الگوی بیماری زایی جدید و متفاوتی از خود نشان می دهند را نیز مدنظر داشت.

6-بیماریهای زمینه ای و گاه نوپدید مانند ایدز، هپاتیت، سرطانها، سوءتغذیه و نیز مصرف داروهای سرکوب کننده ایمنی مانند داروهای شیمی درمانی، ضدسرطان، کورتون ها و... نیز با ایجاد شرایطی متعدد و مناسب، در فراوانی بیماریهای بازپدید مؤثراند. نمونه بارز این تاثیر افزایش احتمال ابتلاء به بیماری سل در مبتلایان به ایدز (بعلت کاهش شدید مقاومت بدن و ضعف سیستم ایمنی بیمار) است.


شیوه زندگی و سلامت

شیوه زندگی و سلامت

دکتر محمدجعفر طالب پور

MJT88036@Yahoo.com

ارتباط بین رفتارهای شیوه زندگی و سلامت هر دو مستقیم و غیر مستقیم تاثیر گذار است. مطالعات پژوهشی متعدد نشان می دهد سیگار کشیدن یک علت مستقیم بیماری قلبی عروقی ، سرطان ریه، بیماری انسدادی مزمن ریه ، سرطان حنجره و سرطان معده و بسیاری از بیماریهای دیگر است . دانشمندان و محققان بر این باورند که چاقی یک عامل مهم در بیماریهایی مانند بیماری های قلبی عروقی و دیابت است. علاوه بر این، دیابت یکی از علل اصلی   بیماری های قلبی عروقی مانند فشار خون بالا ، بیماری عروق محیطی ، و بیماری عروق کرونر است.

ارتباط «شیوه زندگی» با سلامت و بهداشت بشری، امری است بدیهی و غیرقابل انکار و در طول تاریخ علم، همواره محققین علاقه فراوانی برای بررسی این ارتباط از خود نشان داده اند. کمتر موضوعی مرتبط با سلامت و پزشکی سراغ داریم که در اتیولوژی و سبب شناسی آن و حتی در اپیدمیولوژی و همه گیرشناسی آن. «شیوه زندگی» مطرح و مورد تاکید نباشد. اگرچه با پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک خیره کننده بشری. بسیاری از بیماری ها و تنگناها و مشکلاتی که انسان در حوزه سلامت، با آن روبرو و درگیر بوده، تا حدود قابل توجهی رفع گردیده و امکانات تشخیصی و درمانی پزشکی امروز با گذشته قابل قیاس نمی باشد.

لیکن به لحاظ تغییراتی که به تبع مدرنیسم و ماشینی شدن در «شیوه زندگی» بشر رخ داده است، نقش «شیوه زندگی» در واقعیات سلامت و بهداشت انسان ها، پررنگ تر گردیده است. ابعاد تاثیرگذار «شیوه زندگی» بر سلامت انسان گسترده تر و متنوع تر گردیده و دانشمندان مصادیق مختلفی مانند عادات ورزشی، رفتارهای تغذیه ای، مصرف سیگار، الکلیسم، مصرف بی رویه دارو و بالاخص داروهای غیرمجاز، افزودنیها و مکمل های غذایی، اعتیاد، رفتارهای شخصی و اجتماعی، منش های اخلاقی، الگوهای رفتار جنسی، اختلالات روانی و استرس و اضطراب ناشی از مشکلات و تنش های زندگی، تصادفات رانندگی و حوادث شغلی، و حتی مواردی مانند آلاینده های محیطی و صنعتی، آلودگی های شغلی و را در بررسی «شیوه زندگی» افراد مورد توجه و دقت قرار می دهند.

تاثیر «شیوه زندگی» نه تنها در تشدید بیماری های شناخته شده ای مانند پوکی استخوان، بیماری های قلبی، انواع بدخیمی ها، بیماری های مزمن ریوی، اختلالات روان پریشی، چاقی، دیابت نوع دو و قطعی است. بلکه در تغییر الگوی بیماریهای رایج و نیز ایجاد بیماری های نوپدید نیز مطرح می باشد. جالب اینجاست که ورود «شیوه زندگی» در معادلات پزشکی و نیز در بحث اتیولوژی بیماری ها، برخی از فرمولها و قوانین شناخته شده و معتبر علوم پزشکی که سالها مورد استناد محققین بوده است را برهم زده است.

برای مثال بعلت تاثیر ویژه «شیوه زندگی» در برخی بیماریها، امروزه شیوع آنها در آندسته از گروه های سنی بیشتر شده است که انتظار نمی رود و قبلا دراین محدوده سنی شیوع چندانی نداشته است. نمونه بارز آن بیماری های قلبی و عروقی است که به تبع واقعیات تلخی مانند مصرف دخانیات، الکلیسم، شیوع بیماری پرفشاری خون، بالا بودن چربی خون، استرس و تنش های روانی، آلودگی های محیطی و برخلاف گذشته که عمدتاً در سنین بالاتر شایع بود. امروز بیماری میانسالان گردیده و بیش از یک چهارم بیماران دراین سنین (زیرپنجاه سال) قرار دارند.

نکته حائز اهمیت این است که نه تنها تمام مواردی که بعنوان زمینه ساز و RIsk Factor بیماری قلبی مطرح می شوند. خود جزو معیارهای «شیوه زندگی»اند. بلکه «شیوه زندگی» برخود آنها هم موثر است. مثلا بیماری فشارخون از موضوعاتی است که در مباحث مرتبط با «شیوه زندگی» به شدت مورد بحث است و متقابلا تغییرات «شیوه زندگی» مانند مصرف روزافزون نمک و نیز گرایش به مصرف غذاهای آماده FAST FOOD که مقادیر بالایی از نمک و چربی دارند و شیوع پرفشاری خون را آن هم در سنین پایین تر بالا می برد.

حتی بسیاری از خوراکی ها و تنقلات امروزی مورد علاقه کودکان که بوفور عرضه می شود و براحتی در دسترس کودکان است و جای تنقلات سالم و سنتی و طبیعی گذشته را گرفته اند. نیز از تغییرات ناصواب «شیوه زندگی» است که از نظر معیارهای بهداشتی و پزشکی مصرف آنها بخصوص در سنین رشد غیرقابل قبول است.بهرحال در مباحث «شیوه زندگی» با نوعی پیچیدگی و درهم تنیدگی روبرو هستیم و ارتباطات نزدیک موضوعات قابل طرح در «شیوه زندگی» با مباحث دیگر پزشکی مانند اپیدمیولوژی و همه گیرشناسی، اتیولوژی و سبب شناسی، پاتولوژی و آسیب شناسی، علوم آزمایشگاهی و پاراکلینیکی، طب ورزش، بهداشت زنان، طب کار، روان شناسی و روانپزشکی، بهداشت محیط، توانبخشی و براین پیچیدگی می افزاید.

از طرفی اقدامات عملی که در مورد تغییر «شیوه زندگی» و بهسازی آن مطرح است با طبابت کلینیکی و بالینی کاملا بهم پیوسته گردیده است و جنبه های پیشگیری و درمان بیماری های مختلف بر مبنای «شیوه زندگی» از هم جدا نیستند و لازم است آنها را در یک قالب واحد و زیرشاخه مجزایی از پزشکی بعنوان «طب شیوه زندگی» بررسی کرد.

اگرچه اقدامات تالیفی و تحقیقی ارزشمندی در این خصوص صورت گرفته و دانشمندان و محققان متعددی روی این موضوع تاکید داشته اند. اما رسیدن به نقطه مطلوب یعنی پیشگیری و درمان علمی بیماریها مبتنی بر اقدامات موثر بر «شیوه زندگی» یا همان «طب شیوه زندگی» باور عمومی و اهتمام جدی متخصصان علوم بهداشتی و مسئولین را می طلبد. باید توصیه های پزشکی که در مباحث تئوریک و کتب مرجع پزشکی جهت حذف عوامل موثر بر بیماریها در «شیوه زندگی» بیمار فراوان اندبه کلینیکها و در پروسه های درمانی و بعنوان جزو لاینفک «طرح درمانی» پزشکان وارد شود و باید پذیرفت که بدون درنظر گرفتن واقعیات «شیوه زندگی» افراد، هرگونه اقدام ولو علمی و پرهزینه درجهت پیشگیری و درمان بیماری ها و کاهش بروز و شیوع و عوارض آنها عقیم و بی نتیجه خواهد ماند.

 

 

 

   دکتر محمد جعفر طالب پور


اکستازی و ازدواح ناموفق

اکستازی و ازدواج ناموفق

دکترمحمدجعفرطالب پور

Mjt88036@yahoo.com

اگرچه معضل مصرف قرص های اکستازی و عواقب خطرناک آن از ابعاد مختلف مورد بحث قرار گرفته و متخصصان و پژوهشگران ، از زوایای گوناگونی بدان پرداخته اند ، لیکن آنچه در این نوشتار مدنظر است ، موضوع ازدواج و تشکیل خانواده در مصرف کنندگان قرص اکس می باشد .

برای ورود به بحث ، اشاره به برخی نکات آماری ضروری است :

1- بیش از 68 درصد مصرف کنندگان اکستازی را در ایران ، زنان و مردان 18 تا 26 ساله تشکیل
می دهند و 36 درصد آنان هم در محدوده سنی 25 تا 29 سال قرار دارند . این بدان معنا است که نزدیک به 95 درصد معتادان اکس در کشورمان بین 18 تا 30 سال سن دارند و تنها 5 درصد آنها زیر 18 و یا بالاتر از 30 ساله اند .

2- بیش از 80 درصد این افراد مجردند و تاکنون ازدواج نکرده اند . 3/4درصد نیز متأهل و 5/10 درصد نیز مطلقه اند و ازدواج ناموفقی داشته اند .

3- به ازای هر 2 مرد آلوده به اکس ، یک زن مبتلا است . یعنی حداقل 30 درصد مصرف کنندگان اکستازی را زنان و آنهم عمدتاً زنان جوان و مجرد ، تشکیل می دهند . ( برای مقایسه ، بد نیست اشاره شود که این نسبت در مورد هروئین یک به 9 است و تنها 10 درصد افراد هروئینی را زنان تشکیل
می دهند . )

براساس آمار اشاره شده می توان نتیجه گرفت ، اکثر قریب به اتفاق مصرف کنندگان اکس در ایران را جوانان مجردی تشکیل می دهند که اولاً ، یک سوم آنها دختران جوان اند و ثانیاً همگی در سنین ازدواج و بهترین دوران جهت تشکیل خانواده قرار دارند و امکان اقدام به ازدواج در آنها و تصمیم به تشکیل خانواده در آنان را باید مدنظر قرار داد .

اما نکته حائز اهمیت این است که می توان پیش بینی نمود که مصرف اکستازی در این افراد احتمال ازدواج ناموفق را در آنان (در مقایسه با افراد سالم و غیر معتاد) بالاتر ببرد و این موضوع بر پیچیدگی معضل مصرف اکستازی بیافزاید . برخی دلایل و واقعیت هایی که مصرف اکستازی می تواند ریسک ازدواج ناموفق را در معتادان بیشتر کند عبارتست از :

الف- از تأثیرات سوء و ناگوار اکستازی ، تأثیر در عواطف و احساسات فرد است و فرد به مرور زمان دچار سطحی شدن عواطف ، احساسات زودگذر و ناپایدار شده و مفهوم عشق ، بخشش ، تنفر ، عفو و ... برای او تغییر می نماید . بدیهی است که چنین تغییراتی برای ازدواج موفق و برقراری ارتباط عاطفی و روحی قوی ، مستحکم و پایدار با همسر که از الزامات ازدواج است ، مناسب نیست .

ب- اکستازی واضحاً در تمایلات جنسی فرد تأثیر گذاشته و منجر به تحریک رفتارهای جنسی مکرر و کنترل نشده در فاز سرخوشی پس از مصرف می شود . این واقعیت تلخ سبب می شود ، فرد در شرایطی که هیچ کنترل و حتی آگاهی و بصیرتی نسبت به رفتار خود ندارد و به علت افزایش شدید و لجام گسیخته تمایلات جنسی ، به تماس های جنسی مکرر و پرخطر با اطرافیان خود مبادرت نماید ، که قطعاً نتایج این اقدامات برای دختران جوان ، دردناک تر خواهد بود .

علاوه بر این خطر آلودگیهای دیگر مانند بیماری های مقاربتی بالاخص موارد صعب العلاج و یا غیرقابل درمان مانند ایدز و هپاتیت ، که در این گونه رفتارهای پرخطر جنسی ، به وفور دیده می شوند نیز در کمین این افراد است و به احتمال ناموفق بودن ازدواج فرد و ناکامی او در تشکیل خانواده بیشتر دامن می زند .

پ- وابستگی روانی ناشی از مصرف اکستازی که ناشی از اعتیادآوری شدید این ماده است و به دشواری هرچه بیشتر ترک آن منجر می شود ، نیز خطری است که موفقیت معتاد را در امر ازدواج تهدید می کند .

ت- اکستازی می تواند طیف گسترده ای از اختلالات و عوارض روانی در فرد ایجاد کند . اختلالات شدید در احساسات و عواطف ، انواع اختلالات خواب ، جنون ، حملات ترس شدید (Panic Attack) ، افسردگی های شدید و مقاوم به درمان ، زوال حافظه و فراموشی ، بدبینی و پارانویا ، توهمات شنیداری و دیداری ، اشکال در تمرکز افزایش ریسک خودکشی و ... برخی از این عوارض اند که همگی می توانند در روابط زناشویی فرد مؤثر باشند .

ث- عوارض جسمی اکستازی را نیز نباید فراموش کرد . مسمومیت کبدی و اختلال کارکرد این عضو حیاتی، کم خونی خطرناک آپلاستیک که در آن تولید تمام رده های سلول های خونی در مغز استخوان سرکوب و مهار می شود ، اختلال عملکرد کلیه ها، کاهش وزن شدید و لاغری مفرط ، آسیب های مغزی و سلسله اعصاب مرکزی ، ضعف سیستم ایمنی ، ضایعات پوستی و ... و همچنین تغییرات چهره و ظاهر فرد ، همگی نه تنها فرد را در انتخاب گزینه های مطلوب برای ازدواج با محدودیت مواجه می سازند ، ممکن است پس از ازدواج هم منجر به از هم پاشیدگی خانواده شود .

ج- متأسفانه از لحاظ آماری، مصرف اکس با ناهنجاری های رفتاری دیگری نیز همراه است . آمار بزهکاری ، تمایل به مصرف موادمخدر و روانگردان دیگر ، مصرف سیگار ، الکلیسم و مصرف مشروبات الکلی ، سوءسابقه کیفری و ... در معتادان اکس و در مقایسه با افراد سالم بالا است و طبیعی است که بندرت یک فرد سالم حاضر به ازدواج یا تداوم زندگی با چنین افرادی است .

چ- تمام آنچه گفته شد ، صرفاً مربوط به عوارض و عواقب خود قرص اکستازی است . این در حالی است که آنچه امروزه به عنوان قرص اکس و با عناوین و نام های مختلف عرضه می شود ، عمدتاً در شرایطی کاملاً غیر بهداشتی و در مراکز و لابراتوارهای غیرمجاز تولید شده و حاوی انواع و اقسام مواد همراه و ناخالصیهای گاه خطرناکی اند که می توانند عوارض سوء فراوانی داشته باشند که علاوه بر تهدید مضاعف سلامت جسمی و روانی فرد ، برآینده شغلی و خانوادگی فرد تأثیر گذاشته و به ناکامی های دیگری مانند شکست در ازدواج منجر شوند .

 

 


پسرفت در نوجوانان و اطفال

 «پسرفت در نوجوانان و اطفال »

دکتر محمد جعفر طالب پور

Mjt88036@yahoo.com

 

اگرچه عمده مباحث و موضوعاتی که در روانشناسی رشد اطفال و نوجوانان مدنظر بوده و به آنها
پرداخته می شود ، بررسی روند رشد و تکامل و پیشرفت آنها در حیطه کارکردهای عاطفی ، اجتماعی ، ارگانیک و ... است ، لیکن گاه در کودکان و نوجوانان با پسرفت مواجه می شویم . بعبارت دیگر برخلاف انتظار ، نه تنها فرد بموازات رشد سنی خود ، در حوزه های مختلف روانشناختی ، رشد و پیشرفتی نداشته، بلکه به نسبت و در مقایسه با توانمندیها و کارآیی قبلی خود دچار پسرفت گردیده و روند نزولی نشان می دهد . برای مثال کودکی که از لحاظ تکلم و دامنه لغات ، به میزان مشخص و قابل قبولی از توانایی رسیده ، بنابدلایلی که موضوع بحث این گفتار است ، نه تنها پیشرفتی نداشته ، بلکه قدرت و توان خود را در بکاربردن کلمات ، گفتن آنها و یا جمله سازی ، از دست می دهد و یا کودکی که بر اساس روند رشد و تکامل خود ، قادر به کنتری ارادی ادرار خود گردیده ، مجدداً دچار شب ادراری می گردد . بنابراین شناخت علل و زمینه های پسرفت در اطفال و نوجوانان ضروری است و باید با مشاهده هرگونه شواهدی دال بر پسرفت آنها ، بدنبال علتهای آن بود . همچنین در زمان رخدادها و فاکتورهایی که می توانند منجر به پسرفت گردند ، تمهیداتی اندیشیده شود تا آسیب وارده بر روند رشد و تکامل کودک کمتر و کنترل گردد .

اگرچه لیست علتهایی که می توانند به پسرفت اطفال منجر شوند ، مفصل و بالابلند است ، اما در این مجال کوتاه به مهمترین و در عین حال شایعترین آنها اشاره می گردد .

1- بحرانها :

مانند وقوع جنگ ، رخدادهای غیرمترقبه مانند زلزله ، صاعقه ، خورشیدگرفتگی ، سیل ، تصادفات رانندگی ، مشاهده درگیری های منجر به ضرب و جرح و قتل ، درگیری های خشن و فیزیکی و ...

2- اضطرابها و تنش های عمده :

از شایعترین و مهمترین علل پسرفت در اطفال اضطرابها و تنش ها می باشند . مواردی مانند :

- سوگ و از دست دادن پدر و مادر و یا یکی از عزیزان ( مانند مادربزرگ ، پدربزرگ و ... ) که کودک از نظر عاطفی وابستگی و ارتباط نزدیکی با آنها داشته است .

- جدایی والدین از یکدیگر و یا جداشدن کودک از محیط و یا افراد و دوستانی که بدانها وابسته بوده است بعلت جابجایی محل و یا شهر محل سکونت .حتی جابجایی مدرسه محل تحصیل ، جدایی از همکلاسی ها و ... نیز می تواند منجر به اضطراب کودک گردد .

- PTSD که فی الواقع اضطراب و استرس ناشی از تروما و حوادث تلخ و ناگوار است . مثلاً کودکی که از نزدیک شاهد فوت یکی از والدین خود در سانحه تصادف رانندگی بوده است ، پس از آن با یادآوری ذهنی صحنه رخداد ، دچار اضطراب و تنش گردیده و این اختلال روانشناختی می تواند به پسرفت کودک منتهی گردد .

- تنبیه کودک بالاخص تنبیه های فیزیکی ، تنبیه های نامتناسب و افراطی و غیرمعقول و یا تنبیه کودک در جمع

- تبعیض یکی از مهترین تنش هایی که کودکان با آنها مواجه بوده و گاه در این مواجهه ، عکس العمل ها و واکنش های شدیدی نشان می دهند .این تبعیض ممکن است رفتار ناشاسیت والدین باشد که بین فرزندان خود تبعیض قایل
می شوند و یا اشتباه آموزگار و مربی باشد که بین کودکان و دانش آموزان تحت آموزش خود ، فرق می گذارد .
« تبعیض منفی » ، اثرات روانشناختی بسیار شدیدتری در اطفال بجای می گذارد . وقتی که کودک می بیند ، عضوی از خانواده و یا کلاس که عملکرد ناموفق تری داشته و یا از نظر رفتاری و انضباطی نمره پایینتری گرفته است ، بیشتر مورد توجه و لطف والدین ، اطرافیان و یا آموزگار است ، کودک شدیداً دچار تنش و استرس می گردد .

3- بیماریها :

بیماریهای مختلفی می توانند منجر به پسرفت کودک گردند . بیماریهای تیروئیدی و نامنظمی های آن ، بیماریهای خونی مانند کم خونی شدید ، بیماریهای قلبی بالخص آندسته از بیماریهای قلب که منجر به کمبود و فقر اکسیژن در بافت ها و مغز می گردند ، بیماریهای متابولیک ، دیابت ، سوء تغذیه ، اشکالات کروموزومی که با تاخیر خود را نشان می دهند و ... برخی از موارد این بیماریها هستند .


فرهنگ سلامت

فرهنگ سلامت ، ضرورت توسعه یافتگی

دکتر محمدجعفر طالب پور

Mjt88036@yahoo.com

از عوامل موثر بر ارتقاء سلامت جامعه و از معیارهای معتبر و مورد تاکید پایش سطح سلامت جامعه ، میزان دانش و اطلاعات و آگاهی مردم از سلامت است . در صورتی که در کنار سرمایه گذاری و برنامه ریزی جهت ارتقاء شاخص های سلامت مانند پوشش واکسیناسیون ، میزان دسترسی به خدمات بهداشتی ـ درمانی ، تجهیز مراکز درمانی ، میزان مرگ و میر کودکان ، میزان مرگ و میر مادران باردار ، بهبود وضعیت تغذیه و ... به افزایش سطح دانش سلامت مردم توجه نگردد ، به طور قطع اقدامات دیگر هرچند لازم و ضروری اند ، به طور کامل به نتیجه نخواهند رسید. بعبارت دیگر آنچه موفقیت اقدامات یاد شده را تضمین خواهد نمود ، آگاهی مردم و توجه به اهتمام آنها به سلامت خود و جامعه است. برای مثال اگر برای بهبود پوشش واکسیناسیون در جامعه برنامه ریزی و هزینه گردد ، امکانات لازم جهت انجام واکسیناسیون پیش بینی و تهیه گردد ، افراد متخصص و کاردان جهت انجام این طرح آموزش ببینند و ... لیکن باور عمومی مردم در مورد لزوم انجام واکسیناسیون و فواید آن اصلاح نگردد ، چنین هدف ارزشمندی آنگونه که باید و شاید محقق نخواهد شد. لذا کلیه اقدامات و برنامه ریزی های بهداشتی بایستی توام با تبلیغات عمومی ، تمهیدات لازم برای آگاهی بخشی و اطلاع رسانی و ... باشد و اصولاً همواره بخش قابل توجهی از بودجه و اعتبارات بهداشتی ـ درمانی صرف این حوزه می گردد. طبق برخی مطالعات ، 60-50 درصد مردم از دانش سلامت متوسط برخوردارند که آمار قابل قبولی نیست و تنها 18 درصد مردم دانش سلامت کافی دارند . با این اوصاف چندان بیراه نخواهد بود اگر ادعا کنیم با این آمار و شرایط کنونی ، بیش از آنچه به ساخت بیمارستان و اتاق عمل و راه اندازی مراکز تخصصی و پر هزینه ای مانند آنژیوگرافی ، MRI و... نیاز داشته باشیم به فرهنگ سلامت به عنوان یک اولویت مسلم توسعه یافتگی نیاز داریم. فرهنگی که مبتنی بر دانش سلامت بوده و به صورت مستند و علمی و صحیح مردم را در برابر سلامت خود و جامعه مسئول بداند. البته کسی منکر لزوم توسعه مراکز بیمارستانی و تجهیز آنها ، دستیابی به تجهیزات و تکنولوژی پیشرفته تشخیصی و درمانی و... نیست اما زمانی چنین اقدامتی سودمند و اثربخش خواهد بود که بموازات آن و حتی قبل از آن ، فرهنگ سلامت مردم نیز ارتقاء یابد. باید اعتراف نمود به علت ضعف اطلاعات و دانش لازم ، بسیاری از مردم ، سلامت را از الزامات و ضروریات زندگی خود نمی دانند و در زندگی جایی برای ارتقاء سلامت در نظر نمی گیرند هزینه ای که بسیاری از خانواده ها در مورد بهداشت و سلامت صرف می نمایند ، صرفاً هزینه های درمانی است و ارتباط آنها با سیستم سلامت جامعه ، تنها در زمان بیماری ها است . این در حالی است که بر اساس اصول تعریف شده و معیارهای شناخته شده ، همه افراد جامعه در همه شرایط (اعم از بیماری و سلامت) باید نسبت به سلامت خود و جامعه پاسخگو و مسئول باشند. بد نیست اشاره شود که پژوهشگران معتقدند 50 درصد موانع ارتقاء سلامت ، مربوط به همین حوزه اجتماعی است که شامل باورها ، اعتقادات ، دانش و میزان مشارکت و مسئولیت پذیری عمومی در مورد سلامت جامعه است.

واقعیت این است که باید فعالیتهای سلامت را همگانی نمود و آنها را به صورت مشارکتی اجرا کرد. سیستم بهداشت و درمان جامعه آنگاه موفق و پیشرو خواهد بود که از سرمایه ارزشمند و فرصت مغتنم مشارکت همگانی و همکاری عمومی بهره مند باشد. مشارکت داوطلبانه و انسان دوستانه عمومی نباید به مقاطع بحرانی مانند زلزله و سیل و ... محدود شود. بلکه باید بگونه ای برنامه ریزی هدایت و عمل نمود که مشارکت مردم به پروسه ای مستمر ، فرایندی مداوم و روندی موثر تبدیل شود که حضور فعال و پرشور و از سر احساس مسئولیت مردم در مسائل مربوط به سلامت و بهداشت ، همواره و همه جا ملموس و آشکار گردد. قطعاً هدایت این مشارکت ها بر اساس معضلات بهداشتی و اولویت های جامعه بسیار مهم است و این امر نیز میسر نخواهد گردید مگر با تدوین راهبردهای کلان سلامت و برنامه ریزی مبتنی بر آنها و سپس جهت دهی مشارکت عمومی به سمت آنها . نقش کلیدی وزارت بهداشت و درمان بعنوان متولی سلامت جامعه در این زمینه بسیار حساس و خطیر است. تدوین استراتژی بهداشتی جامعه و ترسیم افق های پیش رو ، شناخت و پیش بینی موانع سر راه ، حرکت بر اساس پتانسیل ها و مقدورات و امکانات جامعه از وظائف ذاتی این وزارتخانه است لیکن بکارگیری توان و انرژی همه سازمان ها و نهادها بویژه گروه ها و تشکل های مردم نهاد (NGO) و حتی محافل مذهبی و دینی در این راستا یک ضرورت است و باید از توان آنها هم در مسیر افزایش دانش سلامت مردم بهره گرفت و هم به منظور جلب مشارکت و بسیج عمومی جهت ارتقاء سلامت ، آنها را به خدمت گرفت . کلید جلب مشارکت مردم در مسائل سلامت نیز بالا بردن سطح دانش و آگاهی های آنهاست. باید باور مردم را اصلاح نمود و ضرورت توجه و اهتمام به سلامت را به آنها قبولاند ، اولویت ها را به آنها شناساند و خطرات و عواقب بی توجهی به سلامت را به آنها گوشزد کرد . آموزش عمومی می تواند به صورت چهره به چهره ، کلاس های آموزشی ، پیام های بهداشتی ، تراکت ، تابلو ، کتاب و جزوه و... باشد و یا از طریق سخنرانی های عمومی ، احادیث بهداشتی و حتی از تریبون نماز جمعه و جماعات و ... به آن پرداخت و یا از ظرفیت رسانه ها بهره برد. آمارها نشان می دهد که 70-50 درصد منبع دانش سلامت مردم رسانه ها هستند و این موید نقش کم نظیر و بی بدیل رسانه های عمومی اعم از شنیداری ، دیداری و رسانه های مکتوب در این زمینه است. آنچه در مورد آموزش سلامت در عرصه رسانه باید لحاظ نمود آن است که بایستی آموزش ها مستند و علمی و دقیق باشد ، متناسب با نیاز مخاطب مطرح شود (لزوم نیازسنجی) ، مبتنی بر راهبردهای کلان و با در نظر گرفتن اولویت ها و ضروریات باشد ، قابل فهم و درک مخاطب باشد (ضرورت مخاطب سنجی) از پرداختن به مسائل و مصادیق بغرنج و تخصصی اجتناب شود ، آموزش ها به استقلال عمل افراد در مواجهه با موضوعات بهداشتی و انقطاع آنها از سیستم بهداشتی ـ درمانی منجر نگردد ، آموزش ها مدون و برنامه ریزی شده بوده از تناقض و اختلاف نظر و درنتیجه سردرگمی مخاطبان دوری شود.

به هر حال دانش سلامت و مشارکت همگانی حضور ، تلاش و اهتمام همه مردم را می طلبد و باید به آن به عنوان یک ضرورت غیر قابل انکار نگریست.


اکستازی در کمین زنان

اکستازی در کمین زنان

دکترمحمدجعفرطالب پور

Mjt88036@yahoo.com

آمارها نشان می دهند که به موازات کاهش سن معتادان و گرایش تاسف بار و روز افزون جوانان و نوجوانان به مواد افیونی و روانگردان ، آمار زنان معتاد نیز روندی صعودی یافته است و دختران و زنان جوان ، در مقایسه با گذشته ، آلودگی بیشتری یافته اند . نکته جالب توجه این است که روندی مشابه آنچه بیان شد ، در وضعیت اپیدمیولوژیک بیماری ایدز ، هم دیده می شود . بدان معنی که ضمن پایین آمدن متوسط سنی افراد ناقل و بیمار ، سهم خانم ها و صد البته زنان جوان نیز افزایش یافته است . این تشابه ضمنی ، تا حدودی پیوستگی و ارتباط آماری و همه گیر شناختی اعتیاد ( بویژه نوع تزریقی آن ) را با بیماری ایدز نشان می دهد .

نکته حائز اهمیت دیگر آن است که تمایل و رغبت معتادان جوان به موادمخدر جدید ، در قیاس با موادمخدر سنتی ، بیشتر شده است و اگرچه همچنان در اکثر جوامع ، موادی مانند تریاک درصدر مواد پرمصرف قرار دارند ، ولی در گروه های سنی پایین تر ، سهم مواد مخدر و روانگردان جدید بمراتب بیشتر از گروه های سنی بالاتر است . این واقعیت تلخ، در مورد زنان و دختران معتاد نیز ، صادق است . برای مثال ، بررسی محققان نشان می دهد که تمایل به مصرف قرص اکس ( که جزو مواد مخدر پرخطر و روانگردان سنتتیک محسوب
می شود ) در زنان ، به طور واضحی بالا است . بگونه ای که نسبت مرد به زن در میان مصرف کنندگان قرص اکستازی ، حدود دو به یک است . یعنی حدود 30درصد مصرف کنندگان این قرصها را ، زنان تشکیل
می دهند . در حالی که این نسبت در مورد هروئین ( از گروه موادمخدر سنتی ) حدود 10 به یک است . به عبارت دیگر ، 90درصد مصرف کنندگان هروئین را مردان تشکیل می دهند .

در توجیه و تحلیل الگوی صعودی مصرف موادی مانند اکستازی با اثرات روانگردانی غالب ، در میان دختران و زنان جوان ، اشاره به چند نکته ، خالی از لطف نمی باشد :

1- آمارها حاکی از آن هستند که فراوانی بیماری های روان پریشی مانند افسردگی ، اختلالات اضطرابی و در میان زنان بالاتر است و این موضوع نه تنها در جوامع عقب نگه داشته ، فقیر و مردسالار صدق می کند بلکه در جوامع پیشرفته و باصطلاح مدرن که ادعای دفاع از حقوق زن می نمایند ، نیز صادق است . طبیعی است که با در نظر گرفتن اثرات ولو زودگذر و موقتی مواد روانگردان از جمله قرص اکس در ایجاد سرخوشی ، نشئگی ، نشاط ، افزایش انرژی ، ارتقاء کاذب اعتماد به نفس ، حذف ترس و گناه و تمایل زنان به اینگونه مواد ( برای رهایی از چنبره مشکلات و گرفتاری های روانی و روحی ) چندان هم بعید و غیرمعمول به نظر نرسد .

2- استفاده سریع و راحت ، حمل آسان و امکان اختفاء بی دردسر ، از ویژگی های موادی مانند قرص اکس است و اغلب مواد روانگردان برای مصرف نیازی به وسایل ، امکانات و شرایط خاصی ندارند و همین ویژگی ها می تواند در جذب زنان و گرایش آنان به مصرف چنین موادی تاثیرگذار باشد .

3- تولید مواد مخدر جدید در فرم های سهل الوصول بویژه فرم خوراکی آنها و تشابه فرم ساخته شده با مواد و داروهای مجاز و قانونی ( مانند قرص ، آدامس و ... ) هم بی تاثیر نیست . این موضوع ، امکان توجیه مصرف اینگونه مواد را در میان زنان فراهم نموده تا با فراغ بال و بدون دغدغه و دور از هرگونه حساسیت و نگرانی اطرافیان ، این مواد را ( و از جمله قرص اکستازی ) به عنوان داروهای ساده و مواد رایج و بی خطر همراه خود داشته و مصرف کنند و از مشکلات حمل مواد مخدری مانند تریاک و نیز وسایل مورد نیاز و ضروری جهت استعمال آنها و خود را برهانند .

4- برخلاف مصرف موادی مانند هروئین ، تریاک ، کراک ، حشیش ، شیشه و که باعث ایجاد تغییرات ظاهری واضح و شک برانگیز ( مانند حالات نشئگی و خمودگی ، تغییرات چهره و صورت و و حتی بوی نامطبوع و زننده ) می شوند ، موادی چون قرص اکستازی ، حداقل در کوتاه مدت چنین تاثیری ندارند و این امتیاز مهمی است که باعث سوءاستفاده مصرف کنندگان به ویژه زنان جوان و دختران معتاد می شود .

 


سرطان در کمین

سرطان در کمین !!

دکتر محمد جعفر طالب پور

Mjt88036@yahoo.com

همه ما با شنیدن نام سرطان ، احساس ناخوشایندی پیدا کرده و از ترس ابتلاء به آن دچار واهمه می شویم . اما سرطان از واقعیتهای تلخ زندگی بشر امروزین است و شیوع نسبتاً بالایی دارد لذا اکثر ما بیمارانی را در بین اطرافیان و آشنایانمان می شناسیم که از سرطان رنج می برند . امروزه سرطان یکی از دلایل اصلی مرگ و میر در جهان است و محققان معتقدند تغییرات سبک زندگی life – style بشر یکی از مهمترین دلایل این افزایش شیوع است . در این میان تغذیه نامناسب و الگوی تغذیه ای غیربهداشتی بسیار حائز اهمیت است و از معضلات جدی سیستم بهداشت و سلامت است . البته از عوامل محیطی خطرساز مانند اشعه ، مواد شیمیایی ، مواد صنعتی ، مواد رادیواکتیو ، تسلیحات اتمی و ... نیز نباید غافل ماند . الگوی پراکندگی انواع سرطانها در کشورهای مختلف متفاوت است و حتی در کشورهای فقیر ، توسعه یافته و در حال توسعه نیز متغیر است . سرطانهای معده ، ریه و روده بزرگ سرطانهای شایع در کشورهای فقیر است . در حالی که در کشورهای توسعه یافته ، سرطانهای سینه ، تومورهای کولورکتال و سرطان دهانه رحم شیوع بیشتری دارند . در کشورهای در حال توسعه سرطانهای شایع تلفیقی از الگوی کشورهای فقیر و کشورهای توسعه یافته است . امکانات تشخیصی ، امکان تشخیص زودرس ، سطح دانش و اطلاعات عمومی بیماران جهت پیشگیری و مراجعه بموقع و پیگیری روند بیماری ، تفاوت فاحش در الگوی زندگی و بیماریهای زمینه ای و تغذیه و ... از دلایل تفاوت الگوی شیوع سرطان در کشورهای مختلف است . البته تاثیرات احتمالی شرایط جغرافیایی و اقلیمی را نیز باید در نظر گرفت .

در کشورمان ایران ، سرطان معده ، سرطان شایع در مردان و سرطان سینه ، سرطان شایع در زنان ایرانی است و به تعبیری می توان گفت الگوی شیوع سرطان در ایران نیز الگوی تلفیقی است و « سرطان معده » از الگوی کشورهای فقر و « سرطان سینه » از الگوی کشورهای توسعه یافته ، شایع است . در ایران سالانه حدود 70 هزار نفر به انواع سرطان میتلا می شوند ( بر اساس آمار بدست آمده از بیمارانی که سرطان آنها تشحخیص داده شده و ثبت گردیده است ) و 30 هزار نفر نیز سالانه بعلت سرطان فوت می نمایند و این میزان مرگ و میر دست کمی از تلفات ناشی از تصادفات رانندگی درکشور ندارد . ( فراموش نکنیم که ایران از لحاظ میزان تلفات ناشی از سوانح رانندگی در دنیا رکورددار است !!) بهر حال باستناد برخی از آمارها ، سرطان سومین علت مرگ و میر در ایران است !

فراوانی سرطان معده در کشور 10 در هر 100 هزار نفر است . یعنی از هر 100 هزار نفر ایرانی 10 نفر به این بیماری مهلک مبتلا می شوند . از طرف دیگر در ایران سالیانه ده هزار مورد جدید ابتلا به سرطان معده داریم . البته خوشبختانه با توجه به امکان تشخیص سریع سرطان معده در کشور ، میزان مرگ و میر آن کمتر از میزان شیوع آن است . ارتباط ویژه آماری بین ابتلا به سرطان معده و آلودگی معده به میکروب هلیکوباکترپیلوری وجود دارد که با در نظر گرفتن شیوع نسبتاً بالای این آلودگی در ایرانیان ، توجه بیشتر و جدی تر درمانگران و مراکز بهداشتی و درمانی به تشخیص و درمان این میکروب را می طلبد . شیوع ابتلا به سرطان معده در مناطق شمالی ایران بالاتر است که با مواردی مانند نمک سودکردن غذا ، مصرف غذاهای شور ، عادی مردم شمال به مصرف چای داغ و ... مرتبط است . جالب اینجاست که مرگ و میر مبتلایان به سرطان معده در شمال ایران حدود 100 درصد است ولی این میزان در تهران 80 درصد است که می تواند ناشی از تشخیص دیرهنگام ، عدم مراجعه بموقع و مکرر بیماران به مراکز درمانی ، ضعف در امکانات تشخیصی و درمانی و فاکتورهای خطرساز و ... باشد .

از سوی دیگر اگرچه سرطان سینه ، سرطان شایع در کشورهای غربی است ولی تغییراتی مانند عدم بچه دارشدن و عدم تمایل زوجین به داشتن فرزند ، ازدواج دیرهنگام و بالارفتن سن ازدواج ، بارداری در سنین بالا ، عدم شیردهی ، تغییرات هورمونی ناشی از تغییرات تغذیه ای و life – style ، مصرف غیرعلمی و بی رویه داروهای هورمونی زنانه و ... منجر به افزایش فراوانی ابتلا به سرطان سینه در ایران گردیده است . اجرای برنامه های غربالگری و تقویت امکانات تشخیصی و درمانی سرطان سینه در ایران بویزه ماموگرافی و ... به کنترل شیوع این بیماری در کشور کمک کرده است .  البته نباید فراموش کنیم که سرطان سینه ، فقط بیماری زنان نیست و موارد ابتلا در مردان را نیز باید مدنظر داشت .

متاسفانه واقعیتهای جامعه ایرانی سبب گردیده که افق ابتلا به سرطان در ایران چندان مطلوب نباشد . مواردی مانند هرم سنی و پیرشدن جمعیت ایرانی ، مصرف سیگار ، مصرف کودهای شیمیایی در صنعت و کشاورزی ، الگوی تغذیه ای نامناسب و گرایش نگران کننده مردم به fast – food ، ضعف در تشخیص بموقع و درمان سریع ، مشکلات تامین دارو و امکانات درمانی ، سطح دانش عمومی و اطلاعات مردم در مورد علایم خطرساز ابتلا به سرطان و لزوم کنترل مکرر و دوره ای آنها و ... دورنمای خوبی از شیوع ابتلا به سرطان در ایران در آینده ترسیم نمی نماید و توجه بیشتر و اهتمام جدی تر عمومی را می طلبد .


فرار از مدرسه

فرار از مدرسه !!

دکتر محمدجعفر طالب پور

mjt88036@yahoo.com

بی علاقگی به درس و امتناع از رفتن به مدرسه و حتی گاه تنفر از آن و در بعضی موارد ، فرار از مدرسه ، از مشکلاتی است که ممکن است خانواده ها در دوران تحصیل فرزندان خود با آن مواجه گردند . برخلاف تصور عده ای ، این مشکلات صرفاً مربوط به کودکان پایه اول دبستان که برای اولین بار ، پای به مدرسه می نهند ، نیست ( البته این موضوع ، خود بحث دیگری است و ریشه یابی آن مجال مفصلتری می طلبد ) ، بلکه گاه در سالهای بعد و در حین تحصیل نیز ، ممکن است دانش آموزان از رفتن به مدرسه دلزده و سرخورده شوند . البته نمی توان انکار نمود که عمده اینگونه موارد در سالهای اولیه دوران مدرسه بویژه دوران ابتدایی دیده می شود .

اگر کودکی نسبت به رفتن به مدرسه مقاومت نشان می دهد و از آن طفره می رود و حتی فراری گردیده است و در طیف کودکان معمولی و طبیعی قرار می گیرد ( برای مثال عقب ماندگی ذهنی ندارد ، بیش فعال نیست ، شخصیت ضداجتماعی ندارد ، از لحاظ فیزیکی و توانمندی جسمی مشکل خاصی ندارد و ... ) علت این رفتار کودک در سه حوزه فردی ، مدرسه و اجتماعی قابل جستجو و بررسی است :

الف ) حوزه فردی :

در این حوزه ، سه دلیل عمده و مهم قابل ذکراند :

1-   اشکالات جسمی کودک که بدانها توجه نشده و یا تشخیص داده نشده اند :

این اشکالات باعث سختی و دشواری حضور کودک در کلاس ، دشواری یادگیری و یا عملکرد غیرطبیعی او درمدرسه شده و در نتیجه منجر به امتناع او از رفتن به مدرسه می گردد . از همه مهمتر و شایعتر ، « اختلالات بینایی » است و کودکی که در دیدن تخته سیاه و آنچه معلم می نویسد و یا نشان می دهد ، دچار مشکل گردیده ، بتدریج فهم مطالب برای او مشکل شده و در انجام تکالیف درسی اش با مشکل مواجه می گردد و نهایتاً از همکلاسی هایش عقب مانده و این عقب ماندگی تحصیلی به تنش روانی و روحی او منتهی می گردد و تحمل فضای کلاس و مدرسه برایش سخت می شود . نکته قابل تامل این است که تایید سلامت بینایی کودک در طرح سنجش بینایی که معمولاً قبل از ورود کودک به مدرسه انجام می شود ، به معنای سلامت کامل او از نظر بینایی در سالهای بعد نمی باشد و کنترل و پایش نوبه ای و مرتب دانش آموز لازم است .

اشکالات شنوایی ، گفتاری و حتی ناتوانایی ولو جزیی جسمی و نیز اشکالات مربوط به نشستن کودک و بیماریهای اسکلتی و ... نیز ممکن است موارد دیگر باشد .

2-   اختلالات یادگیری کودک :

از لحاظ آماری ، اختلالات یادگیری بیشتر مربوط به خواندن ، دیکته نوشتن و یا درس ریاضی است . برای مثال ممکن است دانش آموز در خواندن بعضی کلمات دچار اشتباه شود و کلمات را با کلمات مشابه ( از نظر املایی و یا تلفظ ) اشتباه کند و مثلاً کلمه « زود » را « روز » بخواند . البته این اشتباه ، به هیچ وجه عمدی نبوده و همیشگی است و در ابتدا نیز ناخودآگاه است . یعنی کودک به این اشتباه خود واقف نیست و تصور ذهنی او این است که صحیح می خواند . اما به تدریج به اشتباه خود ، پی برده و در اصلاح آن نیز احساس ناتوانی می کند . لذا در زمان ارتکاب این اشتباه ، دچار تنش و اضطراب می شود .

بدخطی ، قرینه نویسی ، معکوس نویسی ، کج نویسی و ... از اشکالات دیکته نویسی اند که برخی دانش آموزان بدان مبتلا هستند .

در درس ریاضی، گاه دانش آموز در حفظ نمودن بخشی از جدول ضرب و یا در انجام بعضی عملیاتهای محاسباتی ریاضی مشکل دارد .

نوع برخود آموزگار ، دانش آموزان همکلاسی ، والدین و اطرافیان در مورد اینگونه اشکالات کودک بسیار مهم و تاثیرگذار است .

3-   اختلال در موارد خاص :

مثلاً ممکن است کودک در درس خاصی ضعیف باشد و همیشه در آن درس ناموفق بوده و نمره پایینی کسب نماید . درحالی که در مابقی دروس موفق و حتی گاه ممتاز است . آنچه مهم است آنست که ضعف کودک در این درس خاص ، نشی از کم کاری او نیست . بلکه چه بسا کودک در این درس ، بیش از سایر دروس کار کند و وقت بگذارد . ولی بهردلیل ( که اکثراً هیچ ربطی به هوش و ذکاوت وی ندارد ) در این درس خاص ، موفق نیست . لذا مواجهه او با این درس ، منجر به تنش و آزار ذهنی او شده تا آنجا که خود نیز باور می کند که فهم مطالب آن و پاسخ  دادن به پرسش ها و سوالات معلم ، برایش غیرممکن است و این به سرخوردگی و یاس و نومیدی دانش آموز منتهی می گردد .

در موارد سه گانه فوق ، از آنجا که دانش آموز در مقایسه با همکلاسی هایش ، خود را پایینتر و ضعیفتر می بیند و یا واکنش و گاه تمسخر آموزگار ، اطرافیان و همکلاسی ها نیز برایش زجرآور می گردد و یا از برخورد احتمالی و واکنش غیرمنطقی دیگران با این اختلال ناخواسته اش ، می ترسد ، فضای کلاس و درس را برای خود تنش زا و غیرقابل تحمل می بیند و راهی جز فرار و دوری نمی یابد .

ب ) حوزه مدرسه :

اتفاقاتی که در مدرسه و درکلاس می افتد نیز مکن است منجر به دلزدگی ودلسردی دانش آموز گردد . مثلاً :

- ترس از تنبیه معلم ! ( گفته ها و نقل قولهای دیگران در مورد تنبیه معلم ، بسیار اثرگذار است !! )

- ترس ناشی از دیدن صحنه های ناهنجار و دلهره آور تنبیه سایر دانش آموزان

- تهدیدهای مداوم و فزاینده معلمان و یا کادر مدرسه به تبیه و برخورد خشن با دانش آموزان

-تبعیض بین دانش آموزان توسط کادر آموزشی و یا مدیریت مدرسه

- تحقیر و بدرفتاری و تخریب شخصیت و یا توهین به دانش آموزدر جمع سایر دانش آموزان توسط آموزگاران و اولیاء مدرسه

- تمسخر ، استهزاء ، آزار و اذیت کودک توسط سایر دانش آموزان و عدم برخورد اولیاء مدرسه با این رفتار ناشاسیت آنان ( فیزیک ظاهری کودک مانند چهره خاص ، قدبلند ، قدکوتاه ، نوع راه رفتن ، طرزخندیدن ، عواطف و احساسات کودک ، آثارسوختگی و جراحت روی صورت و بدن او ، لکنت زبان ، انحراف چشمها ، لنگیدن و ... همگی می توانند بهانه ای برای تمسخر فرد باشند )

- نداشتن دوست در مدرسه و تنهایی او در محیط مدرسه

- تصور و تلقی ذهنی ناصحیح کودک از معلم و مدرسه ( مثلا کودک در ذهن خود معلم را فردی بداخلاق و تندخو و ترسناک تصور می کند که می خواهد او را از پدر و مادر و خانواده اش جدا کند و همیشه قصد تنبیه او را دارد )

- ...

ج) حوزه خانوادگی :

اگرچه در این خصوص ، بحث فراوان است و نکات زیادی قابل توجه و اشاره اند ، اما تنها به برخی از آنها اشاره می گردد :

- انتظار بیش از حد خانواده از دانش آموز و فشار غیرمعمول و نامتناسب به او

- بی توجهی به وضعیت دانش آموز (بویژه انتظارات کودک و نیاز طبیعی اوبه تشویق خانواده در موفقیت های او و بی توجهی والدین به این موضوع )

- تبعیض بین فرزندان ، بالاخص  تبعیض معکوس و منفی (توجه بیشتر والدین به کودکی که ترک تحصیل نموده و یا از نظر تحصیلی ضعیفتر است !! )

- فقدان شرایط مناسب درس خواندن در محیط مدرسه ( این مورد در خانواده های پرجمعیت و فقیر و خانواده هایی که در خانه های کوچک و نامناسب زندگی می کنند ، بوفور دیده می شود )

- دلزدگی و یا بی علاقگی دانش آموز بعلت اصرار خانواده در فرستادن او به کلاسهای سخت و سنگین قبل از دبستان و یا کلاسهای فوق العاده ضمن تحصیل

- عدم توانایی و یا بی توجهی خانواده در فراهم آوردن امکانات آموزشی و کمک آموزشی برای دانش آموز

- تحصیل اجباری دانش آموز در مدرسه و یا رشته تحصیلی که مورد علاقه کودک نیست و صرفاً بعلت اصرار و اجبار خانواده بدان مجبور گردیده است .