سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بدغذایی در اطفال

بدغذایی در اطفال

چرا کودک از خوردن امتناع می‌کند و چه باید کرد؟

امتناع کودک از خوردن ممکن است به دلایل زیر باشد:

*فعالیت زیاد و در نتیجه خستگی

*فعالیت کم و در نتیجه کمتر گرسنه شدن

نخوابیدن

*کم بودن فاصله بین تنقلات با غذاهای اصلی

*اظهار نظر مبنی بر دوست نداشتن غذا توسط بزرگترها.

اما در عین حال این امر ممکن است وسیله ای باشد که کودک می‌خواهد عدم وابستگی و استقلالش را نشان دهد. این خود بخشی از مراحل تکامل اوست. والدین اگر هیجان زده باشند و به کودک فشار بیاورند سبب کندی جریان ترشح معده کودک و مانع از هضم غذای وی می‌شوند. بعلاوه کودک از توجه والدین لذت می‌برد و می‌آموزد که امتناع از خوردن، یکی از راه‌های جلب توجه آنان است. کودک معمولا غذای بخصوصی را برای مدتی دوست دارد و بعد ممکن است به غذای دیگری علاقه نشان دهد. یعنی کودک غذایی را که تا دیروز دوست داشت و می‌خورد، امروز از خوردنش امتناع می‌کند. در این مورد، والدین با تغییراتی از قبیل تغییر در درجه حرارت و یا نوع پخت، یا شکل غذا (به عنوان مثال دادن شیر گرم یا سرد، دادن تخم مرغ آب پز یا نیمرو و... ) و تعریف و تمجید از غذا می‌توانند آن را مورد پسند و دلخواه کودک کنند. اگر کودک باز هم از خوردن امتناع کرد، والدین باید صبور باشند و کودک را به اجبار وادار به خوردن نکنند و پس از تمام شدن غذا، بشقاب او نیز با سایر بشقاب‌ها برداشته شود. بدین ترتیب هم کودک یاد می‌گیرد که زمان صرف غذا نامحدود نیست و هم باعث می‌شود در وعده غذایی بعد، به اندازه کافی گرسنه باشد و غذا بخورد. نتایج مطالعات نیز نشان داده است که دریافت انرژی هر کودک از یک وعده غذایی به وعده دیگر بسیار متفاوت است ولی کل انرژی دریافتی روزانه بطور قابل توجهی ثابت است. بدین معنی که معمولا کودک کمبود کالری و مواد مغذی در یک وعده را، در وعده بعد جبران می‌کند. لذا وظیفه والدین انتخاب و ارائه مواد غذایی مغذی و مناسب است.

اگر کودک به خوردن بعضی از غذاها علاقه نشان نمی‌دهد چه باید کرد؟

اگر کودک علاقه کافی برای خوردن بعضی از انواع غذاها را ندارد مادر باید آن غذا را به روش های مختلف درست کند تا همان ماده غذایی با مزه و طعم جدید مورد استفاده کودک قرار گیرد و اگر باز هم از خوردن امتناع کرد می‌توان از جانشین های آن ماده غذایی استفاده نمود.

بعضی از مادران شکایت دارند که کودکشان گوشت تکه یا تخم مرغ نمی‌خورد و یا شیر کم می‌خورد و یا شیرینی زیاد طلب می‌کند. در زیر چند پیشنهاد برای راهنمایی این مادران اورده شده است.

**برای کودکانی که گوشت تکه ای نمی‌خورند:

بهتر است گوشت را به قطعات بسیار کوچک و ریز تقسیم کنید که به خوبی پخته شود مثلا به صورت حلیم گندم درآید.

قطعات بسیار ریز گوشت را مخلوط با حبوبات کاملا بپزید و نرم کنید. همراه با یک قاشق غذا خوری روغن زیتون و یک قاشق مرباخوری آب لیمو ترش یا آب نارنج تازه به کودک بدهید.

گوشت چرخ کرده را به صورت کوفته قلقلی درآورید یا به صورت مخلوط با گوجه فرنگی بجای سس روی ماکارونی بریزید یا کتلت (مخلوط کوشت و سیب زمینی و تخم مرغ) به شکل های کوچک و زیبا تهیه کنید و یا به صورت مخلوط با آب گوجه فرنگی و لوبیا و برنج (لوبیا پلو) بپزید.

از گوشت مرغ یا ماهی استفاده کنید.

اگر کودک هیچیک از انواع گوشت را نمی‌خورد از جانشین های آن استفاده کنید؛ مثل زرده تخم مرغ، سفیده تخم مرغ، عدس، پنیر با بادام یا گردو، لوبیا چیتی پخته شده، بادام زمینی بدون پوست، شیر و ماست.

برنج را در آب گوشت یا مرغی که می‌پزید بریزید و به صورت کته نرم، با انواع سبزی ها یا عدس ، به او بدهید.

کودکانی که اصلا گوشت نمی‌خورند باید از نظر دریافت آهن مورد توجه باشند.

**برای کودکانی که تخم مرغ سفت شده را نمی‌خورند:

تخم مرغ سفت شده را با کمی‌کره یا شیر نرم کنید.

زرده و سفیده تخم مرغ را بزنید و داخل سوپ بریزید و بگذارید چند جوش بزند.

زرده و سفیده تخم مرغ را با کمی‌شیر (2 قاشق غذاخوری) مخلوط کرده و در روغن بپزید (خاگینه)

سیب زمینی پخته شده و تخم مرغ سفت شده را رنده کنید و به آن کمی‌کره یا روغن زیتون بزنید (تقریبا مثل سالاد الویه ولی بدون سس مایونز) یا به آن ماست و روغن زیتون یا کمی‌شیر اضافه کنید.

تخم مرغ را بزنید و با نصف استکان ماست در ته قابلمه ای که برای او کته درست می‌کنید بریزید (مثل ته چین)

ماکارونی را بپزید، آب کش کنید، یک تخم مرغ را بزنید و با یک استکان شیر مخلوط کنید، کمی‌پنیر در آن رنده کنید و با ماکارونی دم کنید.

تخم مرغ را بزنید و با کمی‌خامه و آب لیمو به سوپ او اضافه کنید و بگذارید بپزد (از مصرف تخم مرغ خام یا نیم پز پرهیز کنید).

**برای کودکانی که شیر مادر یا هیچ شیر دیگری را نمی‌خورند:

ماست را جانشین شیر کنید و دوغ و ماست را در وعده های غذایی کودک بگنجانید.

در بعضی از غذاها از شیر استفاده کنید. مثلا آرد و کره و شیر را به سوپ اضافه کنید. ماکارونی و شیر و پنیر درست کنید. به کودک شیر برنج و فرنی بدهید.

با شیر و کره و پنیر و کمی‌آرد، سس درست کنید و روی ماکارونی یا روی سبزی های پخته شده بریزید.

**برای کودکانی که سبزی یا میوه نمی‌خورند:

کودکان ممکن است در این سن یک نوع میوه یا سبزی را نخورند و نوع دیگر را بهتر بپذیرند. هر کدام را که بهتر می‌خورند بیشتر بدهید. اما گهگاه سبزی ها یا میوه هایی را که نمی‌خورند باز امتحان نموده و پیشنهاد کنید.

سبزی هایی مثل کرفس و هویج را بپزید (نه خیلی زیاد که له شود بلکه کمی‌ترد باشد) و بگذارید کودک آن را با دست بردارد و بخورد.

سبزی ها را ریز کرده و در سوپ او بریزید.

کمی‌ماست چکیده بر روی سبزی های پخته بریزید یا سبزی را با نان و پنیر به او بدهید.

اگر میوه نمی‌خورد، آن را رنده کرده یا به تکه های کوچک تقسیم کنید و با کمی‌خامه یا ژله به او بدهید (مثل سالاد میوه)؛ یا در تهیه ژله به جای آب، آب میوه بریزید؛ یا ژله درست کنید و تکه های بسیار کوچک میوه را به ژله اضافه نمائید (فراموش نکنید میوه و سبزی ها را قبل از مصرف خوب شسته و ضد عفونی نمائید).

**برای کودکانی که شیرینی زیاد می‌خورند:

چون عادت به خوردن مواد شیرین از کودکی ایجاد می‌شود، لذا برای پیشگیری از ایجاد این عادت باید:

خرید شیرینی و درست کردن غذاهای شیرین را کاهش دهید.

در غذاهای شیرینی که استفاده می‌کنید، شکر کمتری استفاده نمائید.

مواد شیرین مثل بستنی و شکلات را به عنوان جایزه به کودک ندهید بلکه مقدار کمی‌از آن را جزو برنامه غذاییش بگذارید. از عکس برگردان یا برچسب های رنگی بعنوان جایزه استفاده کنید.

مراقب دندان های کودک نیز باشید و بعد از مصرف مواد شیرین حتما دندان های او را مسواک بزنید. 


10 فرمان برای غلبه بر جوش صورت

10 فرمان برای غلبه بر جوش صورت

 

 

این بیماری در بسیاری از جوانان در سنین بلوغ پدید می‌آید و شدت آن در افراد مختلف متفاوت است و اکثرا پس از سن 25 سالگی بهبود می‌یابد.

 

جوش‌های غرور به صورت دانه‌های قرمز، جوش‌های سر سیاه و توده‌های سفتِ زیر پوستی در ناحیه گونه، بینی، پیشانی، پشت گردن، قسمت فوقانی پشت و سینه ظاهر می‌شوند. این جوش‌ها در پایه یک مو به وجود می‌آیند و ناشی از آماس، التهاب و انسداد مجرای غده چربی کنار مو هستند.

 

علت چیست؟

پیدایش آکنه ناشی از یک علت خاص نیست بلکه چندین عامل در پیدایش و شدت آن نقش دارند. ارث، میکروب‌ها، نوع غذا، مشکلات عصبی و روحی، تغییرات غددی هورمونی، نوع پوست، بهداشت صورت، مصرف برخی داروها و بعضی از بیماری‌ها از جمله عواملی است که در ایجاد این بیماری نقش دارد.

اجرای 10 فرمان :

آکنه یک بیماری است که برای درمان آن باید به پزشک مراجعه و داروهای مناسب را مصرف کرد. درمان آکنه حداقل 6 ماه طول می‌کشد و تازه احتمال عود آن نیز وجود دارد. در حقیقت آکنه بیماری بسیار سمجی است و مثل کنه به پوست می‌چسبد. اما در کنار دارو یک‌سری اقدامات و توصیه‌های بهداشتی ساده نیز وجود دارد که با انجام آن می‌توان آسانتر از بیماری کنه‌ای مثل آکنه راحت شد.

 

1. دستکاری نکنید

سعی کنید جوش‌ها را دستکاری نکنید و نخواهید با فشار دست آنها را خالی کنید.

 

2. آرام باشید

سعی کنید خواب مرتب داشته باشید. استراحت کافی داشته باشید و حتی الامکان از فشارهای روحی و عصبی بپرهیزید.

 

3. صورت خود را بشویید

برای شستشو از صابون اسیدی (گوگردی) که پزشک توصیه می‌کند استفاده کنید. ابتدا صورت خود را خوب صابون بزنید تا از کف پوشیده شود.

 

4. پوست را ماساژ دهید

هفته ای یک یا دو بار ماساژ با مواد اسیدی نظیر سرکه سیب در کاهش چربی پوست و بهبود جوشها موثر است.

 

5. چربی نخورید

از مصرف غذاهای چرب، سس مایونز، خامه، شکلات، گردو، فندق، موز، تخم مرغ و نارگیل، خودداری کنید.

 

6. میوه و سبزی بخورید

سعی کنید سبزی و میوه بخصوص سبزی‌های حاوی ویتامینA مثل هویج، اسفناج، شاهی و گوجه‌فرنگی را زیاد مصرف کنید.

 

7. داغ نشوید

گرما میزان جوش‌های آکنه را بیشتر می‌کند پس زیاد در محیط‌های گرم نمانید.

 

8. ضد آفتاب بزنید

در مورد آفتاب نظرات متفاوت است برخی معتقدند اشعه آفتاب تاثیر خوبی در بهبود جوش‌های غرور جوانی دارد و برخی معتقدند که نور آفتاب پس از مدتی موجب تشدید آکنه می‌شود. اما مطمئن باشید از زدن ضد آفتاب ضرر نمی‌کنید.

 

9. ورزش کنید

ورزش حتی جوش صورت را نیز خوب می‌کند. ورزش و استحمام باعث باز شدن منافذ پوست، بهبود جریان خون آن و رفع چربی می‌شود که نتیجه آن شادابی پوست و بهبود جوش‌هاست.

 

10. نقاشی نکنید!

مصرف مواد آرایشی و کرم‌های چرب، آکنه را تشدید می‌کند پس سعی کنید صورت خود را کمتر نقاشی کنید.


جامعه اخلاقی ، انسان اخلاقی

جامعه اخلاقی ، انسان اخلاقی

مصطفی ملکیان

آیا جامعه اخلاقی قابل طرح و اجراست؟ چگونه؟ برای آن‌که بتوانیم به این سؤال پاسخ دهم که «چه ا نسانی را می‌توان انسان اخلاقی دانست.» ناگزیرم پنج مقدمه را ذکر کنم. مقدمه اول: چه انسانی را باید مفهوماً اخلاقی خواند؟ وقتی می‌گویید کسانی اخلاقی زندگی می‌کنند، طبعاً به این معنی است که کسانی هم هستند که اخلاقی زندگی نمی‌کنند. آن‌گاه این سؤال پیش می‌آید که ایضاح مفهومی اخلاقی زیستن و اخلاقی نزیستن، چگونه باید انجام گیرد. مجوز اطلاق لفظ اخلاقی بر انسانی و لفظ غیراخلاقی بر انسانی دیگر آن‌است که اول توانسته باشیم اخلاقی بودن را - وقتی صفت انسانی قرار می‌گیرد - ایضاح مفهومی کنیم. گاهی افعال، اخلاقی یا غیراخلاقی تلقی می‌شوند، مثلاً گفته می‌شود دروغ‌گفتن غیراخلاقی است و راست‌گفتن اخلاقی است و گاهی هم گفته می‌شود نهاد برده‌داری یا نهاد ربا غیراخلاقی‌‌اند.

فعلاً به این دو مورد، یعنی اخلاقی یا غیراخلاقی‌بودن افعال و نهادها، نمی‌پردازم و تنها به انسان اخلاقی یا غیراخلاقی اشاره می‌کنم؛ مثلاً این‌که می‌گوییم علی‌ابن‌ابی‌طالب(ع) اخلاقی است، اما معاویه غیراخلاقی است؛ باید ببینیم اخلاقی‌بودن یا نبودن افراد انسانی به‌لحاظ مفهومی به چه معناست.

گرچه در این‌جا با سؤالی واقعاً مشکل مواجهیم، ولی می‌کوشم رأی خودم را در این باب به‌صورت مختصر ارائه کنم. به اعتقاد من برای پاسخ دادن به این سؤال باید از این راه وارد شد که هر انسانی سلسله مقدوراتی دارد، یعنی هر فرد انسانی قدرت انجام یک سلسله کارهایی را دارد که آن را دایره مقدورات فرد می‌نامیم. منظور از قدرت انجام یک سلسله کارها، یعنی ساختار جسمانی و روانی و ذهنی این شخص امکان انجام دادن کارهای خاصی را در اختیار او می‌گذارد. دایره دومی هم برای فرد انسانی تصور کنید که آن هم دایره مأذونات شخص است، یعنی دایره کارهایی که شخص به خود اجازه و اذن می‌دهد که آن‌ها را انجام دهد. پس برای هر فرد انسانی، دو دایره قابل تصویر و ترسیم است: یکی دایره مقدورات او (کارهایی که قدرت انجامشان را دارد: و نه جسمش، نه ذهنش و نه روانش مانع انجام آن‌ها نمی‌شوند) و دیگری دایره مأذونات (دایره کارهایی که فرد انسانی به خود اجازه می‌دهد آن‌ها را انجام دهد). حال، براساس تعریف من، انسان اخلاقی انسانی است که دایره مأذوناتش، ولو به اندازه‌ای ناچیز، از دایره مقدوراتش کوچک‌تر باشد، این یعنی کارهایی هست که این انسان، در عین این‌که قدرت انجام دادنشان را دارد، اجازه انجام آن‌ها را به خود نمی‌دهد. بنابراین اگر دایره مأذونات فردی در داخل دایره مقدورات قرار گرفت، ما با یک انسان اخلاقی مواجهیم. البته هر چه انسان اخلاقی‌تر می‌شود، دایره مأذوناتش تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌شود. از این راه است که می‌فهمیم چه انسانی اخلاقی است. اما اگر دایره مأذونات انسانی درست بر دایره مقدوراتش منطبق باشد، دیگر انسان اخلاقی شمرده نخواهد شد. البته شکی نیست که حالت سومی هم متصور نیست. یعنی امکان ندارد که دایره مأذونات بزرگ‌تر از دایره مقدورات باشد؛ چنین حالتی محال عملی است. برای این‌که از مقدمه اول نقبی به مقدمه دوم بزنم، باید نکته‌ای را توضیح دهم و آن این است که چه می‌شود انسانی، در عین این‌که می‌تواند کاری را انجام دهد، اما به‌خود اجازه انجام آن را نمی‌دهد. در ذهن و ضمیر فرداخلاقی چه می‌گذرد که این‌گونه رفتار کند؟ به‌نظر می‌رسد در درون انسان اخلاقی تعدادی قاعده حاکم است؛ این قواعد به او اجازه نمی‌دهند هرکاری را که می‌تواند انجام دهد. اما انسان غیراخلاقی برای انجام ندادن یک کار قاعده‌ای ندارد.

مقدمه دوم: در مقدمه اول اشاره کردم چه انسانی مفهوماً اخلاقی است، حال می‌خواهم بگویم چه انسانی مصداقاً اخلاقی است. مصداق انسان‌های اخلاقی بسیار متنوع است، چون آنان قاعده‌هایشان را از یک جا نمی‌آورند. مصداق انسان‌های اخلاقی به یکسانی مفهوم اخلاقی‌بودن نیست. مفهوم اخلاقی‌بودن یگانه و واضح است، اما مصداق‌های آن متنوع و متکثر هستند. حال، این قواعد درونی از کجا می‌آیند؟ این‌جاست که وارد شاخه‌ای از اخلاق می‌شویم که معمولاً از آن به اخلاق هنجاری(1) تعبیر می‌شود. ممکن است فرد بگوید این‌که چه باید بکنم و چه نباید بکنم را از افکار عمومی و شهروندان جامعه می‌گیرم. یک سلسله انسان‌ها اخلاقی‌اند، چون از افکار عمومی تبعیت می‌کنند؛ ممکن است فردی بگوید قواعد اخلاقی‌ام را از خدا می‌گیرم، نه از افکار عمومی و دیگری ممکن است به عاملی در درونش به نام وجدان اخلاقی باور داشته باشد که با رجوع به آن قواعد اخلاقی را در می‌یابد و کاری به افکار عمومی و خدا ندارد؛ ممکن است فردی هم با استدلال عقلی به قواعد اخلاق برسد؛ از راه روان‌شناسی عمقی(2) (روان‌شناسی ژرفا)، شاخه‌ای از روان‌شناسی که به عمیق‌ترین ساحت و روان انسان و نیازها و خواسته‌های آن ساحت می‌پردازد نیز می‌توان به قواعد اخلاقی رسید. در این راه، از طریق روان‌شناسی ژرفا، عمیق‌ترین نیازهای آدمی تشخیص داده می‌شود؛ آن‌وقت می‌پذیریم قواعدی باید بر رفتار ما حاکم باشد که نیازهای عمیق ما را برآورده کند و قواعدی که با این نیازهای عمیق ما آدمیان سازگاری ندارند، نباید بر رفتار ما حاکم باشند. بنابراین قواعد اخلاقی از نوعی انسان‌شناسی - البته آن شاخه‌ای از انسان‌شناسی که به آن روان‌شناسی ژرفا می‌گویند - اخذ می‌شود.

مقدمه سوم: در عین حال، اخلاقی بودن دو معنا دارد: یک معنا ناظر به رفتار بیرونی ماست و یک معنا ناظر به سیروسلوک درونی ما. اخلاق شامل حال هر دوی این‌هاست. این دو گرچه با هم فرق می‌کنند، اما به هم بی‌ارتباط نیستند. هستند افرادی که اخلاق بیرونی‌شان شبیه هم است، ولی اخلاق درونی‌شان لزوماً شبیه نیست و همین‌طور برعکس. به‌عنوان مثال، اگر شما یک پزشک جراح کاملاً اخلاقی باشید، معنایش آن است که شما با مریضی که در اتاق عمل است، همان‌رفتاری را می‌کنید که اگر فرزند یا همسر خودتان زیر تیغ جراحی بود، می‌کردید. یعنی تمام مراعات‌ها، دقت‌ها، احتیاط‌ها و جدیت‌ورزیدن‌ها را همان‌گونه که در مورد فرزند و همسر خود اعمال می‌کنید، در مورد یک فرد بیگانه هم رعایت کنید. ولی در این‌جا، گرچه رفتار بیرونی‌تان هیچ فرقی نمی‌کند، آیا همان عشقی را که به همسر و فرزند خود دارید، به این بیمار که هیچ نسبتی با شما ندارد هم دارید؟ نه، لزوماً این‌گونه نیست. پس درونتان متفاوت است. حال ممکن است کسی بگوید این پزشک انسانی بسیار اخلاقی است، ولی می‌تواند در اخلاقی‌بودنش یک رتبه بالاتر برود، یعنی به‌جایی برسد که مریضش را به اندازه همسر یا فرزند خود دوست بدارد. در این‌جا دوست داشتن و عشق ورزیدن یک وظیفه اخلاقی است. درواقع این پزشک علاوه بر عادل‌بودن، عاشق هم می‌شود. خیلی وقت‌ها پس از آن‌که بیرونمان را به‌لحاظ اخلاقی به‌سوی سلامت هدایت می‌کنیم، باید به اخلاق درونمان بپردازیم. مثلاً ممکن است من در رفتار بیرونی‌ام بسیار متواضع باشم، اما در درونم عُجب وجود داشته باشد و خودم را از خیلی از انسان‌ها برتر وارجمندتر و ارزشمندتر بدانم. در این‌حالت نسبت به کسانی که در بیرونشان رفتاری متکبرانه دارند، اخلاقی‌تر هستم، چون در بیرون متواضعانه عمل می‌کنم؛ اما نسبت به کسانی که علاوه بر رفتار فروتنانه بیرونی، در درون هم ذره‌ای خود را ارزشمندتر از دیگران نمی‌دانند، اخلاقی نیستم، چون درونم در قیاس با آن‌ها بسامان نیست. نباید فکر کنیم اخلاق فقط ناظر به بسامان‌کردن رفتارهای بیرونی است. البته به‌دلیل وجود بی‌اخلاقی در جامعه، وقتی رفتار بیرونی شخصی اخلاقی است، او را بسیار ارجمند می‌دانیم؛ اما در عین حال آن‌چه انسان را ارتقای معنوی می‌دهد، آن است که بعد از پرداختن به رفتار بیرونی‌اش، به رفتار درونی خود نیز بپردازد. تفکیک این دو بسیار اهمیت دارد و خیلی از تناقض‌هایی که در زندگی عارفان و عالمان اخلاق وجود دارد، با این تفکیک مرتفع می‌شود. مثلاً علی‌ابن‌ابی‌طالب(ع) در نهج‌البلاغه چندین بار اخلاق بیرونی و درونی را از یکدیگر تفکیک می‌کند.

منظور از آن‌که بعد از از اخلاق بیرونی، باید به اخلاق درونی پرداخت، آن نیست که باید اول به اخلاق بیرونی بپردازیم و بعد به اخلاق درونی. می‌توان این دو را به موازات هم پیش برد. تنها به‌لحاظ تدبیر امور بشری، اخلاق بیرونی بر اخلاق درونی مقدم است؛ چون اگرچه به لحاظ فردی پس از اخلاق بیرونی باید اخلاق درونی‌ام را اصلاح کنم وگرنه هیچ‌گونه ارتقای معنوی نمی‌یابم، اما در عین حال برای به‌سامان شدن امور زندگی اجتماعی - چرا که هیچ انسانی نیست که زندگی اجتماعی نداشته باشد - اول باید اخلاق بیرونی‌ام را تصحیح کنم. همچنین گاه اگر یک تحول درونی رخ دهد، قدرت تحول بیرونی هم در شخص پدید می‌آید. خیلی وقت‌ها برای این‌که رفتار بیرونی مرمت و اصلاح شود، باید نگرشی در درون تغییر کند.

مقدمه چهارم: قسمت عمده اخلاق بیرونی، رعایت قراردادهاست، اما در اخلاق درونی با کسی قراردادی نداریم و اصولاً فضای دیگری حاکم است. قراردادهای اخلاقی بیرونی دو دسته‌اند: اول قراردادهای تصریحی هستند، یعنی صراحتاً به‌صورت کتبی یا شفاهی قراردادی بسته می‌شود؛ مثلاً در شراکت که مشخص است طرفین قرارداد از یکدیگر چه می‌خواهند. در این حوزه، اخلاقی‌بودن به این معناست که قراردادها باید رعایت شوند. دسته دوم قراردادهای تلویحی هستند. یعنی به‌زبان نمی‌آیند و به‌قلم جاری نمی‌شوند، ولی طرفین حین عقد قرارداد، قطعاً این قراردادها را در ذهن داشته‌اند وگرنه اصلاً قرارداد نمی‌بستند. خیلی چیزها در ذهن و ضمیر طرفین وجود دارد که حاضر می‌شوند قرارداد ببندند، اما به همه آن‌ها تصریح نمی‌شود. این قراردادها از نوع تصریحی نیست، بلکه از نوع قراردادهایی است که در ذهن و ضمیر افراد است و بدون آن حاضر به‌بستن قرارداد نیستند. مثلاً وقتی دولت با معلمی قرارداد تدریس می‌بندد، مسلماً برخورداری از دانش لازم، امری است که در ذهن طرفین وجود داشته، حال آن‌که هیچ کجا نوشته نشده‌است. البته ممکن است لزوم داشتن مدرک تحصیلی در قرارداد تصریح شود، اما داشتن مدرک تحصیلی همیشه برابر با داشتن سواد نیست. اخلاق بیرونی، رعایت قراردادهاست، اگرچه با دشمنان باشد. حتی جنگ هم قرارداد دارد. کنفوسیوس، حکیم چینی، کتابی در باب اخلاق جنگ دارد که به‌فارسی هم ترجمه شده‌است. او در این کتاب اشاره می‌کند که حتی در کشتن طرف مقابل هم باید اخلاق رعایت شود. از پیامبر اکرم(ص) نقل است که در دین من خدعه نیست، حتی در میدان جنگ. یعنی نمی‌توان فرد را ترور کرد یا غافلانه کشت.

اما در اخلاق درونی، باید درونم را به‌گونه‌ای بسازم که خشم، کینه و نفرتی از دیگری به‌درونم راه نیابد و نسبت به همه کس عشق و محبت بورزم (البته منظورم عشق دارای باراخلاقی است). ما با کسی قرارداد نبسته‌ایم که عاشق او باشیم یا کینه و نفرت و خشمی از او به دل راه ندهیم. از این لحاظ می‌توان انسان‌ها را در عین حال که اخلاق درونی‌شان با هم متفاوت است، در اخلاق بیرونی به یک اخلاق متحدالشکل ملزوم ساخت. یعنی بگوییم در درون، هرچه هستی باش، ولی در اخلاق بیرونی باید قراردادهایی را که می‌بندی، رعایت کنی. اخلاق بیرونی از این لحاظ، با عواملی که میان انسان‌ها تفاوت ایجاد می‌کند، ربط چندانی ندارد. درباره عواملی که بین انسان‌ها ایجاد تفاوت می‌کند، لااقل پنج عامل، مورد وفاق است:

1. امور ارثی و ژنتیکی؛ 2. تعلیم وتربیت، به ویژه تعلیم و تربیت دوران کودکی و خصوصاً قبل از شش سالگی؛ 3. سن؛ 4. سنخ روانی (کنشگر یا کنش‌پذیر، درونگرا یا برونگرا، اجتماعی یا منزوی و گوشه‌گیر و ....)؛ 5. جنسیت، که کمتر مورد وفاق است و کسانی هستند که تفاوت زن و مرد را نتیجه تفاوت‌های فرهنگی و تاریخی می‌دانند. این افراد معتقدند زن و مرد با هم تفاوتی ندارند، بلکه از آن‌جا که در بافت اجتماعی و تاریخی خاصی رشد می‌کنند، با هم متفاوت می‌شوند. اما در عین این که ما آدمیان اعم از زن و مرد، در پنج عامل با هم تفاوت داریم، ولی این لزوماً به تفاوت اخلاق بیرونی نمی‌انجامد؛ چون اخلاق بیرونی بر اساسی قرارداد استوار است و با هر سنی، هر ژنتیکی، هر جنسیتی، هر سنخ روانی‌ای و هر تعلیم و تربیتی باید به قراردادهایمان متعهد باشیم. ولی اخلاق درونی بسیار از این پنج عامل تأثیر می‌پذیرد؛ تفاوت‌های جنسیت، سنخ روانی و تعلیم و تربیت و ... در اخلاق درونی مؤثرند. با این حال اخلاق بیرونی می‌تواند از تفاوت‌های پنج‌گانه ما کاملاً مستقل باشد.

مقدمه پنجم: در این مقدمه باید به دو مطلب مرتبط با هم اشاره کنم:

یکی این‌که با وجود تفاوت‌هایی که اخلاق بیرونی و اخلاق درونی با هم دارند، هر دو باید نیازهای عمیق روان آدمیان را پاسخ دهند. یعنی نمی‌توانیم در بیرون قراردادهایی ببندیم که نیازهایی را که در روانشناسی ژرفا تشخیص داده می‌شوند، برآورده نکنند. مثلاً نمی‌توانیم قرارداد کنیم قاعده مناسبات جمعی بر پایه دروغ بنا شود، چون یکی از نیازهای موجود در ژرفای روان آدمی، نیاز به احساس امنیت است و این نیاز با قرارداد فوق برآورده نمی‌شود. بنابراین اخلاق درونی و اخلاق بیرونی هر دو به یک معنا با درون ربط دارند و می‌خواهند نیازهای ژرف روان آدمی را برآورده کنند، در غیر این صورت موفق نیستند، گرچه ممکن‌است به‌دلایلی آن‌ها را استمرار دهیم. نکته دوم که با نکته اول ارتباط دارد، آن است که همیشه چیزی فوق قرارداد وجود دارد و به همین دلیل نمی‌توان از یک اخلاق صرفاً قرارداری دفاع کرد. آن‌چه فوق قرارداد است، نیازهای روان ما آدمیان است؛ بنابراین کسانی که می‌خواهند نظام‌های اخلاقی تنظیم کنند باید در درجه اول روان‌شناس ژرفا باشند و نیازهای عمیق روان آدمیان را بشناسند.

حال ممکن است این سؤال پیش بیاید که آیا برای تربیت فرزندان اخلاقی، باید هر پدر و مادری روان‌شناسی ژرفا بدانند؟

در پاسخ باید گفت آیا وقتی کودک به دنیا می‌آید، پدر و مادر متخصص تغذیه هستند؟ نه، آن دو از دستاوردهای عالمان علم تغذیه استفاده می‌کنند. بنابراین، لازم نیست پدرها و مادرها متخصص روان‌شناسی ژرفا باشند، بلکه باید از آخرین دستاوردهای متخصصان روان‌شناسی ژرفا باخبر باشند. کسانی که می‌خواهند اخلاق تدوین کنند و آن را به بدنه جامعه تزریق کنند، باید روان‌شناسی ژرفا بدانند. برای تزریق این اخلاق از دو وسیله استفاده می‌شود؛ فرض کنید پس از رعایت پنج مقدمه‌ای که به آن‌ها اشاره کردم. به یک نظام اخلاقی مطلوب دست پیدا کنیم؛ حالا چگونه باید نظام جامعه را اخلاقی کنیم، یعنی چگونه جامعه را از وضع موجود نامطلوب غیراخلاقی به آن وضع مفقود مطلوب اخلاقی برسانیم؟ به‌محض این که معلوم شد تنها نظام اخلاقی درست چه نظامی است، نمی‌توان از فردا صبح تنها با یک آیین‌نامه، جامعه را اخلاقی کرد، بلکه باید مراحلی را طی نمود. در این‌جا دو مسأله وجود دارد: یکی وقتی با افراد جامعه سروکار داریم و دیگری، وقتی با سازمان‌ها، مؤسسات و نهادهای اجتماعی مواجه هستیم. برای اخلاقی شدن افراد جامعه باید از تعلیم و تربیت استفاده کرد. برای اخلاقی شدن نهادها باید از مدیریت بهره‌برد. مدیریت و تعلیم و تربیت هر دو دانش هستند.

برای اخلاقی ساختن فرزندان، تعلیم و تربیت به‌کار می‌آید، اما یک وزیر باید مدیریت اخلاقی داشته باشد تا در عین حال که ممکن است همه افراد زیر مجموعه‌اش اخلاقی نباشند، نهاد و وزارتخانه‌اش و همچنین برآیند اعمال افراد اخلاقی باشد.

حال بازگردیم به سؤال اولیه که اگر اخلاق به سنخ روانی بستگی دارد، چگونه می‌توان جامعه‌ای را که افرادش سنخ‌های روانی متفاوت دارند، اخلاقی کرد. درست است که در میان آن پنج عامل سنخ روانی افراد است، ولی این، به آن معنا نیست که چون جامعه متشکل از سنخ‌های روانی متفاوت است، پس اخلاق اجتماعی نداریم؛ زیرا اخلاق اجتماعی بر قراردادها مبتنی است، اما اخلاق درونی سنخ‌های روانی متفاوت است.

در این‌جا نمی‌خواهم درباره سنخ‌های روانی صحبت کنم، که در این‌باره در آیین‌های شرقی، مسیحیت، اسلام (بین عرفای اسلامی) و روان‌شناسان نهضت سوم و چهارم بسیار صحبت شده‌است (در روان‌شناسی نهضت اول و دوم چندان به سنخ‌های روانی پرداخته نشده). همچنین نمی‌خواهم بگویم کدام تقسیم‌بندی از سنخ‌های روانی درست است. شاید با یک مثال از تقسیم‌بندی سنخ‌های روانی بهتر بتوان تنوع اخلاقی را تصویر کرد. افراد در آیین هندو چهار دسته‌اند. یک دسته از آدم‌ها دغذغه‌شان فقط حقیقت است، چیزی که آرامش درون به آن‌ها می‌دهد، این است که مثلاً جواب یک مسأله ریاضی را دریابند یا یک مشکل فلسفی را حل کنند یا رمز یک معما را بگشایند. همه این‌ها با حقیقت سروکار دارند، یعنی مکشوف شدن یک مجهول برای انسان‌های اهل حقیقت، آرامش‌‌آور است. انسان‌های این سنخ بیشتر جویای رشته‌های مختلف علوم و معارفند، چه علوم تجربی، چه علوم فلسفی یا تاریخی و یا عرفانی و برایشان مهم است که حقیقت بر آن‌ها مکشوف شود. شنیده‌اید که (البته نمی‌دانم به‌لحاظ تاریخی صحت دارد یا نه) ابوریحان بیرونی در گوشه یک آسیاب زندگی می‌کرد. آسیابان نقل کرده که هنگامی که مسأله‌ای را حل می‌کرد، می‌دوید و در دل شب به پشت‌بام می‌رفت و فریاد می‌زد: کجایند شاهزاده‌هایی که فکر می‌کنند در حال عیش و نوش‌اند!؟ عیش و نوش می‌خواهند، بیایند وضع مرا ببینند!

از نظر سنخ‌های روانی دیگر، این حرف خنده‌دار است: این‌که حل یک مسأله ریاضی یا فهمیدن این که طول و عرض جغرافیایی سمرقند چند است. از عیش و نوش شاهزادگان در دل شب لذت بیشتری داشته‌باشد! اما اگر واقعاً سنخ روانی ابوریحان حقیقت‌جویی بوده، باور کنید لذتی که می‌برده، از هر لذت متصوری بیشتر بوده، چون اساساً برای این دسته افراد فهم یک حقیقت از حقایق عالم، مهم‌ترین چیز است. سنخ روانی دوم، سنخ خدمت (service) است. برای این دسته آدم‌ها حقیقت مهم نیست. بلکه این مهم است که مثلاً برای خانمی که می‌خواهد ازدواج کند، جهیزیه تهیه کنند، برای کسی که خانه می‌سازد، مصالح فراهم کنند، یا دارالایتام بسازند. آرامش این سنخ روانی در آن است که احساس کند به فرد دیگری خدمت می‌کند. برهان شگفت‌انگیزی که کسی برای اثبات یک قضیه ریاضی به‌کار بسته، برای آنان هیچ لذتی در برندارد.

سنخ روانی سوم،سنخ ریاضت است. این دسته افراد کاری به حقیقت یا خدمت ندارند، بلکه می‌خواهند کم‌ترین بهره‌وری را از عالم داشته باشند؛ انگار از بهره‌وری از عالم احساس شرم می‌کنند. مثلاً اگر فردی بتواند تمام عمرش را با 200 کیلو غذا و 3 دست کت و شلوار سرکند، می‌گویند پس نباید از این مقدار فراتر رفت. البته ریاضت با زهد تفاوت دارد. سنخ ریاضت، به وقت ضرورت و به قدر ضرورت اعتقاد دارند. آنان در برابر هرکاری می‌پرسند: آیا ضرورت دارد؟ سنخ روانی چهارم، سنخ عشق یا عبادت یا پرستش است. این دسته افراد دنبال کسی می‌گردند که عاشقش شوند. این‌ها اهل شیفتگی‌اند، اهل عشق‌اند و زندگی‌شان فقط با پیداکردن معشوق و فانی شدن در او و خود را به‌دست او سپردن، می‌گذرد. این افراد در بعضی ادیان به عبادت روی می‌آورند، چون عبادت هم یک سنخ عشق‌ورزی با خداست، برخی دیگر به مفهوم دقیق اهل عبادت نیستند، اما یک رویه پرستش‌گری دارند، مثلاً رهبرشان را می‌پرستند، ملت‌شان را می‌پرستند، همیشه دوست دارند به چیزی بیاویزند و زندگی‌شان در تعلق بگذرد. واژه علاقه هم از همین جا می‌آید، یعنی آویختن. تیپولوژی معروف آیین هندو، همین چهار دسته است. کسی که اهل حقیقت است، اساساً وارد خیلی از کارها نمی‌شود؛ کسی که اهل خدمت است، وارد خیلی از مناسبات اجتماعی و قراردادها نمی‌شود. این چهار سنخ روانی، چهار نوع زندگی برای خود سامان داده‌اند، ولی بحث بر سر این است که بخواهند اخلاقی باشند، باید در زندگی‌ای که برای خود سامان داده‌اند، اخلاقی باشند. نمی‌توان به اولی گفت مثل دومی زندگی کند، ولی می‌توان گفت این چهار نفر که به خاطر چهار سنخ روانی متفاوت چهار زندگی متفاوت دارند، هرکدام اخلاق را در راه خود رعایت کنند، در واقع وقتی کسی وارد یک سلسله مناسبات نمی‌شود، اخلاقیات آن مناسبات هم برایش معنا پیدا نمی‌کند. انسان‌های مختلف، به‌تعبیر ویتگنشتاین، به‌خاطر سنخ‌های روانی مختلفی که دارند، شیوه‌های زندگی متفاوتی دارند و هر شیوه زندگی دارای سلسله رفتارهایی است و تبعاً یک سری رفتارها هم در آن غایب هستند. اگر من معلم باشم، اخلاق تحقیق، تعلیم و تربیت و گفت‌وگو و باور در مورد من مصداق پیدا می‌کند، اما اگر تاجر باشم، اخلاق باور در مورد من مصداق پیدا نمی‌کند.

پرسش و پاسخ

اگر کسی به خاطر ترس از کسی یا چیزی یا دوست‌داشتن چیزی یا کسی، دایره مأذوناتش را نسبت به مقدوراتش کوچک کند، باز هم عمل اخلاقی انجام داده یا این که باید اخلاقاً و به‌نحو درستکارانه دایره مأذوناتش را از دایره مقدوراتش کوچک‌تر کند؟

من واژه اختیار را تعمداً به کار نبردم، زیرا در این‌جا اختیار مهم نیست، اراده مهم است و اگر اراده ناشی از ترس از کسی یا عشق به کسی باشد، باز هم عمل اخلاقی است. البته باید توجه داشت که در این‌جا اخلاقی بودن به معنی خوب بودن نیست. مثلاً اگر کسی اخلاقش، اخلاق تبعیض نژادی باشد (یعنی با این‌که می‌تواند سیاه‌پوستی را هم سوار تاکسی خودش کند، این کار را نکند و یا با این که می‌تواند سیاه‌پوستان را هم به مطبش راه دهد و درمان کند، این‌کار را نکند.) او هم دایره مأذوناتش از دایره مقدوراتش تنگ‌تر است و بنابراین، او هم اخلاق دارد، ولی اخلاقش قابل دفاع نیست. منظور من از آن که گفتم انسان اخلاقی کسی است که مفهوماً دایره مأذوناتش از دایره مقدوراتش کوچک‌تر باشد، آن بود که او وارد قلمرو اخلاق شده، اما همه اخلاقیات قابل دفاع نیستند. اخلاق نژادپرستانه یا برخی اخلاقیات خاص قابل دفاع نیستند ولی اخلاق هستند؛ در این‌جا، منظور از «اخلاقی» آن است که فرد وارد یک نظام قواعد اخلاقی شده باشد، خواه آن نظام قابل دفاع باشد یا نباشد. هیتلر و نازی‌ها یک نظام اخلاقی داشتند و خودشان دایره مأذوناتشان را با چند قاعده نژادپرستانه محدود کرده‌بودند، اما اخلاق آن‌ها قابل دفاع نیست. با این حال عمل اخلاقی باید ارادی باشد. اراده اعم از اجبار، اضطرار و یا اختیار است.

نسبت چهار نوع سنخ روانی که به آن‌ها اشاره کردید، با دسته‌بندی دیگری که معمولاً به‌کار می‌برید، تحت عنوان درونگرا و برونگرا یا کنشگر و کنش‌پذیر چگونه است؟ آیا مثلاً کنشگر درونگرا بیشتر جزء سنخ روانی عشق است؟ ترکیب این‌ها چه می‌شود؟

در پاسخ به این سؤال باید سه نکته را توضیح بدهم. نکته اول این که تاکنون حدود 140 سنخ‌بندی متفاوت از روان انسان‌ها صورت گرفته که یک نوع آن سنخ‌بندی به این چهار قسم است. یک دسته از این سنخ‌بندی‌ها را ادیان شرقی انجام داده‌اند و دسته‌ای دیگر را عرفا و برخی را انسان‌شناسان فرهنگی مثل فریزر و یا تیلور و روان‌شناسان. از آغاز قرن بیستم شاهد ظهور چهار مکتب روان‌شناسی بوده‌ایم. مکتب اول و دوم که به ترتیب روانکاوانه و روان‌شناسی رفتارگرایانه بودند، به سنخ‌شناسی بها نمی‌دادند، اما مکتب سوم و چهارم که انسانگرایانه و فراشخصی محسوب می‌شوند، به سنخ‌شناسی پرداخته‌اند. با این همه باید توجه داشت که تمام این 140 نوع دسته‌بندی از سنخ‌های روانی انسان درست نیستند. مثلاً وقتی دسته‌بندی بر اساس کنشگر و کنش‌پذیر و درونگرا و برونگرا در کنار این چهار سنخ روانی آیین هندو قرار می‌گیرد، ممکن است یکی از آن‌ها را صحیح ندانیم. اگر مطمئن بودیم که هر دو دسته‌بندی درست هستند، آن وقت می‌توانستیم بگوییم هرکدام با دیگری چه نسبتی دارد. من معتقدم چهار نوع سنخ روانی یک دسته‌بندی باید در چهار یا پنج قسم دسته‌بندی دیگر ضرب شود که نتیجه‌اش می‌شود بیست سنخ روانی، حال آن‌که تحقیقات روان‌شناسان نشان داده چهار نوع از این بیست سنخ به‌دست آمده اصلاً وجود ندارند و در عالم واقع مصداق ندارند.

افرادی که جزء سنخ کنش‌پذیر درونگرا هستند، اصلاً وارد عالم سیاست نمی‌شوند، در نتیجه اخلاق این حوزه در مورد آن‌ها مصداق پیدا نمی‌کند. هر سنخ روانی وارد برخی مناسبات و قراردادهای اجتماعی نمی‌شود، اما اگر شد، به لحاظ اخلاقی باید الزامات آن را رعایت کند. علت غیراخلاقی بودن برخی جوامع، این نیست که آدم‌های یک سنخ روانی خاص قراردادهای سنخ‌های روانی دیگر را نمی‌پذیرند، بلکه هر کدام از سنخ‌های روانی آن‌قدر پرطرفدار هستند که هیچ‌کدام از عرصه‌های اجتماعی خالی نمی‌ماند. بنابراین، مشکل از این‌جا نیست. عوامل بسیار دیگری وجود دارند که جامعه را غیراخلاقی می‌کنند، عواملی که باعث می‌شوند ما زیر بار اخلاق نرویم. اخلاقی زیستن هزینه دارد؛ حتی اخلاق نژادپرستانه هم هزینه دارد. لغتی که در تمام زبان‌ها برای تکلیف اخلاقی به‌کار برند، دربردارنده معنای محنت است. در زبان فارسی می‌گوییم «تکلیف». «تکلیف» هم از "کلفت" می‌آید، یعنی به‌مشقت افتادن. اگر اخلاقی زیستن هزینه نداشت، همه‌چیز در دنیا به‌خوبی پیش می‌رفت. علت این‌که در ادیان شرقی تأکید می‌کنند معلمان و مربیان و والدین، سنخ روانی بچه‌ها را تا قبل از رسیدن به سن دوازده سالگی تشخیص بدهند، این است که می‌دانند اکثر ناکامی‌های ما به این خاطر است که در جایگاه مخصوص سنخ‌روانی خودمان قرار نگرفته‌ایم. مولوی هم می‌گوید:

هرکسی را بهرکاری ساختند   مهر آن را در دلش انداختند

یکی از آموزه‌های همه عرفان‌های جهانی، آن است که هر کدام ما در پازل جهان ‌هستی، یک قطعه هستیم و این پازل طوری تنظیم شده که هیچ دو قطعه‌ای مثل هم نیستند؛ بنابراین سعی کنید بفهمید خانه شما در این پازل کجاست. اگر کسی این مسأله را نفهمد، سعی می‌کند به‌زور هم که شده خود را در یکی از خانه‌ها جای دهد، این‌کار را با محدود کردن بسیاری از بخش‌های وجود خود انجام می‌دهد. اغلب ما در انتخاب رشته تحصیلی، شغل و ... طبق مقتضای سنخ روانی خود عمل نمی‌کنیم. عرفا می‌گویند اولین علامت سعادت یک انسان این است که دست و دلش در یک کار باشد و با تمام وجود، در همان کار حضور داشته باشد. به‌عقیده من مهم‌ترین عاملی که موجب عدم توجه به سنخ روانی شده، افکار عمومی است که با بها دادن به برخی مشاغل، بر آن‌ها بار مثبت کاذب می‌نشاند.

یکی از راه‌های شناخت سنخ روانی فرد، آن است که از او بپرسیم اگر فقط بتواند یک آرزو بکند و آن آرزو پس از برآورده‌شدن، قابل برگشت نباشد، چه آرزو می‌کند؟ یا این‌که کسی بداند غروب فردا را نمی‌بیند و بعد از او بخواهیم بگوید دوست دارد تا فردا چه‌کاری انجام دهد. یا این سؤال که اگر قرار باشد تمام زندگی‌تان را فدای یک چیز بکنید، آن چیز چیست؟ این‌ها سه راه از راه‌های مختلف شناخت سنخ روانی است. اگر کسی بخواهد پی چیزی برود که به‌خاطر آن ساخته شده، باید چهار کار انجامدهد:

اول این که ارزش داوری‌های دیگران برای او بی‌اعتبار شود؛ زیرا در اکثر مواقع آنچه باعث می‌شود به‌دنبال آنچه واقعاً مایلیم نرویم، داوری‌های دیگران است. اگر کسی نه از ستایش دیگران خشنود شود و نه از نکوهش‌شان بدحال شود، به‌جرأت می‌گویم که 80 تا 90 درصد راه درست زندگی کردن را طی کرده‌است. ما باید وظیفه اخلاقی‌مان را نسبت به دیگران انجام بدهیم، اما این‌که دیگران در مورد انجام وظیفه اخلاقی ما چه برداشتی می‌کنند، نباید در تصمیم ما تأثیری بگذارد.

دومین مرحله این است که باید ترس از فقر را در وجود خود بسوزاند. به اعتقاد من یکی از روان‌شناختی‌ترین آیه‌های قرآن، این آیه است: «الشیطان یعدکم الفقر» به‌محض این‌که شیطان شما را از فقر ترساند، باقی کار به‌راحتی توسط خود شما انجام می‌شود. وقتی شما از فقیرشدن بترسید، برای دورشدن از فقر، به‌کاری که به آن علاقه‌ای ندارید، روی می‌آورید. سومین کار این است که با سکوت فراوان به ندای درون خود گوش دهد که این هم در میان ما خیلی کم اتفاق می‌افتد. به سکوت اعتنایی نداریم و طبعاً از احوال خودمان بی‌خبر می‌مانیم. ما بیشتر اوقات بیداریمان را حرف می‌زنیم، هرکس زیاد حرف بزند، نمی‌تواند حرف دل خودش را بشنود. راه پی‌بردن به درون خود، تنها سکوت است. ما اکثراً از احوال دیگران بیشتر از احوال خودمان خبر داریم. سکوتی که در تصوف و سایر شاخه‌‌های عرفان توصیه شده، به‌خاطر خبرگرفتن از حال درون است. گفت‌وگو یعنی روکردن به طرف مقابل و پشت کردن به خود.

کار چهارم این است که با انواع واقسام درون‌بینی‌ها آشنا بشویم؛ راه‌هایی که فرد توسط آن‌ها به درون خودش نقب بزند. البته این چهار مرحله شرط لازم است، ولی کافی نیست.

 


بررسی زمینه های به خطر افتادن جمهوری اسلامی در گفتگو با آیت الله

بررسی زمینه های به خطر افتادن جمهوری اسلامی در گفتگو با آیت الله موسوی بجنوردی

 

حضرت امام در وصیت نامه خود تاکید مستقیمی بر جمهوری اسلامی به عنوان رمز بقای انقلاب اسلامی دارند و این دو واژه را رمز پیروزی نظام می دانند. لطف بفرمایید در ابتدای بحث این موضوع و نوع نگاه حضرت امام را تبیین بفرمایید.

 

حضرت امام به اسلامیت نظام و جمهوریت نظام اهمیت زیادی می دادند. جمهوریت نظام اعتبار خود را از مشارکت مردم به دست می آورد. یعنی همه مردم باید در امر حاکمیت مشارکت داشته باشند و حکومت از دل مردم و از قلب مردم برخاسته باشد. اسلامیت هم این است که رفتار و قوانین ما اسلامی باشد. اسلامیت این است که برخورد حکومت با مردم و برخورد مردم با حکومت اسلامی باشد و از حقوق متقابل برخوردار باشند. همه این موارد باید بر اساس اسلام باشد یعنی همانی که خداوند تبارک و تعالی از ما خواسته است. دلیل این امر هم از آنجا ناشی می شود تا بتوانیم عدل علی (ع) را در جامعه پیاده کنیم. ما یک عمر شعار می دادیم که اگر انقلاب اسلامی شود عدل علی (ع) را در جامعه پیاده می کنیم. اکنون باید این معنا عملی گردد. به گونه ای شود که عدالت اجتماعی در تمامی شئون حاکم باشد و تمامی برخوردها بر اساس آن انجام گیرد. لذا همواره تاکید امام بر این بود که باید نظام ما در عین اسلامیت، جمهوریت هم باشد. معامله کارگزاران با مردم و حقوق متقابل بین مردم و کارگزاران همواره باید بر اساس عدل علی (ع) استوار باشد. آن مدینه فاضله وقتی می توانیم بگوییم پیاده می شود که به حق عدل علی (ع) را در جامعه پیاده کرده باشیم. خواسته حضرت امام، چه زمانی که در نجف بودند، چه موقعی که در پاریس حضور داشتند و به طور مشخص بعد از پیروزی انقلاب، جمهوری اسلامی است. جمهوریت به اعتبار رای مردم و مقبولیت مردم. اسلامی هم این است که احکام باید بر طبق موازین شرع مقدس باشد. اساسا جمهوری اسلامی به این معنا یعنی مردم در امر حکومت و حاکمیت مشارکت داشته، مدافع نظام باشند و در پرتو آن و برای اعتلای اسلام فعالیت کنند. کما اینکه در هشت سال دفاع مقدس با اینکه شرق و غرب عالم بر علیه ما بود، اما چون ملت و مردم مدافع نظام و امام بودند، دیدیم که آخرالامر ما پیروز شدیم. بنابراین زمانی که مردم در امر حاکمیت حضور فعال داشتند و مدافع آن بودند، برای این نظام هیچ گاه شکستنی نیست و هیچ نیرویی نمی تواند آن را از بین ببرد. این از خصوصیات نظام جمهوری اسلامی می باشد که با وجود حوادث عجیبی همچون کودتاها، توطئه ها و دخالتهای متعدد، که از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون بر ما آمده، همواره پیروز بوده است. دو عامل سبب این پیروزی بوده است؛ یکی اتکایی که کارگزاران و مردم به خدا و نیروی لایزال ذات باریتعالی داشتند و دیگری ایستادگی ملت ایران پشت نظام به عنوان مدافعان آن است. باید سعی کنیم این حالت همیشه باقی باشد. یعنی همواره بر این اعتقاد باشیم که تمام قوا دست خداست و هر چه هست از اوست. بنابراین همیشه باید به خدا توکل کرد. همچنین بر این معنا معتقد باشیم که باید در راه خدا و برای اعتلای کلمه حق و دین خدا حرکت کنیم. این اولین هدف است. هدف دوم هم این است که باید مردم پشت سر نظام و مدافع آن باشند. این دو عامل اگر وجود داشت هیچ نیرویی نمی تواند نظام ما را شکست دهد. چون نیروی خدا پشت این نظام است. وقتی نیروی خدا پشت نظام است، قدرت خدا بالای همه نیروها است و همه قدرتها در مقابل قدرت خدا هیچ هستند. آن قدرتی که لایزال است و فوق همه قدرتها است، آن قدرت ذات باریتعالی است. ما باید به این معنا اهمیت زیادی بدهیم. لذا امام در صحبتهای خود دو واژه را بیشتر به کار می برند: اسلام و مردم. اسلام و احکام آن باید همیشه نصب العین ما باشد و می بایست طوری عمل کنیم که همه مردم پشت سر این نظام باشند. این دو عامل اگر همواره وجود داشت، نظام ما هم همیشه باقی است و هیچ ابرقدرتی توان شکست این نظام را ندارد. همه باید بدانند در هر نظامی که سران نظام و مردم اتکایشان به خدا است و با هم اتحاد و یگانگی دارند این ملت پیروز می شود. این از مسلمات و وعده الهی است. واقعیت خارجی هم این است که این نظام همیشه پیروز خواهد بود. تمام سعی ما باید این باشد که هیچ گاه خدای نکرده از خط اسلام و توکل به خدا منحرف نشویم و همیشه کاری کنیم که مردم پشت سر و حافظ نظام باشند.

 

در صحبتهای حضرت امام همواره این تاکید وجود دارد که اعمال مسئولین نظام جمهوری اسلامی به گونه ای باشد که مکتب اسلام دچار تزلزل نگردد. این اندازه تاکید در کلام امام از کجا ناشی می گردد و چه راهکاری برای جلوگیری از این تزلزل وجود دارد؟

 

کارگزاران نظام باید برای مردم الگو و آئینه نظام باشند. یعنی زمانی که مردم به کارگزاران نگاه می کنند ایشان معرف نظام باشند. لذا می بینیم در نظام‌هایی که الهی است و اتکا به دین دارد همیشه کارگزاران آینه نظام اند. و این مساله در حکومت علی بن ابیطالب (ع) تبلور می‌کند. در حکومت مولا امیرالمومنین (ع)، حضرت طوری عمل می‌کرد که پایین ترین فرد جامعه نیز مشاهده می نمود که علی در زندگی، پوشش و کردار از او پایین تر است. لذا حکومتی که چنین فردی در راس آن است، همه مردم فدوی این نظام هستند و برای آن جانشان را هم فدا می کنند. باید این را بدانید امروز الگوی نظام ما مولا امیرالمومنین است. چون ما از ابتدای انقلاب هم داد می زدیم عدل علی(ع). خوب! باید واقعا این را به عینیت برسانیم که حکومت ما حکومت عدل علی و عدالت اجتماعی در جامعه حاکم است. به این معنی که تبعیض نمی کنیم و همه در حقوق عمومی جامعه مساوی هستند. در حقوق عمومی هیچ فرقی بین هیچ کس نیست. این معنا را باید کاری کنیم عینیت پیدا بکند تا اینکه بتوانیم بگوییم پیرو خط مولا امیرالمونین هستیم. اگر این کار را انجام دادیم، هیچ قدرتی توان مقابله با ما را ندارد؛ چون این وعده الهی است.

 

حاج آقا! چگونه می توانیم به این عدالت اجتماعی دست پیدا کنیم؟  

 

تمام مقررات اسلام اگر کاملا عمل شود بر اساس عدل اجتماعی است. زیر بنای احکام اسلام عدالت است. ما یک قاعده داریم به نام قاعده عدالت. خود امام هم به این معنا - قاعده عدالت - خیلی اعتقاد داشت. یعنی تمام احکام اسلام در پرتو عدالت اجتماعی است. اساس عدل است. در قرآن هم می گوید: « و ان تحکموا بالعدل» یعنی در زمان صدور حکم هم باز مساله بر مبنای عدل است. اساس عدل و عدالت است. زمانی که الگوی ما اسلام و حکومت علی (ع) باشد، این عین عدالت است. اگر در نوع حکومتداری، برخورد با مردم و استفاده مردم از بیت المال و اموال عمومی همان کاری را که مولا امیرالمومنین انجام می داد، اجرا شود، همان گونه که حاضر نبود به برادرش بیش از آن مقداری که به بقیه می دهد بپردازد؛ معلوم است چنین نظامی عین عدالت اجتماعی است. جرج جورداق در این باره می گوید: «قتل علی بشدة عدله» مولا علی از شدت عدالتی که داشت، شهید شد. این حکومت، حکومتِ جاویدان است. حکومتی بر اساس عدالت اجتماعی و در تاریخ هم همیشه جاویدان خواهد بود.

 

حاج آقا! امام همواره بر اسلام و جامعه اسلامی تاکیدی همیشگی دارند. مخصوصا نسبت به مسئولین تاکید داشتند کاری نکنید که بگویند آقا اسلام چنین است و می فرمایند الان که جامعه ما اسلامی شده، اگر کار اشتباهی انجام دهیم همه چیز را بر آن مبنا می ببینند. زمینه هایی که جمهوری اسلامی را به خطر می اندازد و به این نگرانی های حضرت امام نزدیک می کند، چه مواردی می تواند باشد؟

 

ببینید! کارگزاران نظام باید بر اساس همان باورهای اسلامی عمل کنند. یعنی کاملا حقوق حکومت با مردم و حقوق متقابل مردم با حکومت را رعایت نمایند. این مسائل کاملا باید مراعات شود. باز هم اصرار می کنم اساس تمام این برخوردها باید بر اساس عدالت اجتماعی باشد چون موضوعی که اسلام به آن اهمیت می دهد و به عنوان اصل می باشد، مسئله عدالت اجتماعی و عدل است. همان گونه که اشاره کردم قرآن می گوید « و ان تحکموا بالعدل». در حکم و قضاوت اساس عدالت است. پس می بایست بدانیم الگوی امروز ما در باب حکومت سیره رسول الله و سیره علی بن ابیطالب (ع) است؛ «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة» اسوه ما رسول الله است. الگوی ما رسول الله و مولا امیرالمومنین است. زیرا اسوه حکومت و عدالت حقیقی در زمانی پیاده گردید که علی بن ابیطالب (ع) حاکم مسلمین شد. باید او را الگوی خود قرار دهیم. اگر علی (ع) و عدل او را الگو قرار دادیم آنگاه اسلام و عدالت اجتماعی را پیاده کرده ایم.

 

اگر این سیره اجرا نشود چه اتفاقی می افتد؟

 

آنگاه معلوم می شود که ما فقط شعار می دهیم. باید شعار مقرون با شعور باشد. شعار وقتی ارزش پیدا می کند که با شعور باشد. پس از انقلاب شعار امام و شعار نظام همه بر اساس شعور بود. یعنی بر اساس پیاده کردن عدالت اجتماعی در حکومت و الگو قرار دادن حکومت عدل علی (ع). این معنای واقعی نظام جمهوری اسلامی است. پس باید حواسمان جمع باشد. کارگزاران باید حواسشان جمع باشد که بر اساس حکومت عدل علی (ع) عمل کنند. اگر عمل کردند، مردم می گویند که الگوی حکومت عدل علی (ع) پیاده می شود. اگر خدای نکرده هر کس از این راه تخطی کند، از هدف اصلی بنیان گذار نظام جمهوری اسلامی که پیاده کردن اسلام و عدل علی (ع) در حکومت جمهوری اسلامی ایران بود، تخطی کرده است.

 

 اما ایشان یک سری نگرانی هایی را مطرح می کنند که این جامعه و در کل جمهوری اسلامی به خطر بیافتد. چه زمینه هایی وجود دارد که این نگرانی ها را تشدید می کند؟

 

اگر کارگزاران ما همیشه فقط اتکاشان به خدا باشد و به قدرت دیگری نباشد و فقط در طریق اسلام حرکت کنند و در خدمت به مردم طوری عمل نمایند که مردم همه فدایی و پشتیبان نظام باشند، معلوم است چنین نظامی هیچ وقت سرنگون نمی شود و همیشه پیروز است. سعی ما باید بر این باشد، این دو عامل را همیشه نصب العین خود قرار دهیم.

 

در نظام علوی ما با تاکید مولا بر حقوق مردم نسبت به حکومت و حقوق حکومت در قبال مردم رو به رو می باشیم. درباره این موضوع و نوع کارکردش در نظام جمهوری اسلامی هم توضیحی بفرمایید.

 

 حکومت حقوقی بر مردم دارد: اطاعت، عمل به قوانین و مقررات که خودسرانه کارهایی را انجام ندهند. آنطرف هم مردم حقوقی بر کارگزاران دارند که آنها هم باید عدالت اجتماعی را عمل کنند، تبعیض نکنند و همه از اموال عمومی به طور مساوی برخوردار باشند. امتیازی برای بعضی قائل نشویم و به همه مساوی داده شود. این کار اگر انجام شد، همیشه مردم به کارگزاران خوشبین هستند و کارگزاران هم در کارهایشان موفق می شوند و این نظام همواره نظام موفقی است.

 

اجازه دهید به بحث جمهوریت نظام نیز بپردازیم. امام همواره بر مردم به عنوان پشتیبان حکومت جمهوری اسلامی تاکید دارند و در واقع نظام را متعلق به مردم می دانند. همواره هم به انتخابات به عنوان نماد جمهوریت نظام اشاره مستقیم می نمایند. اساسا انتخابات از دیدگاه امام چیست؟

 

ببینید! سابق مساله بیعت مطرح بود. به نظر من بیعت مدرن، امروز در انتخاب تجلی می نماید. امروز انتخابات همان بیعت مدرن است. وقتی مردم کسی را انتخاب می کنند مثل همان بیعتی است که سابق می کردند یعنی این فرد یا گروه را به این منصب قبول دارند و از او می خواهند تمام وظایفش را طبق موازین قانونی که بر عهده اش گذاشته شده، انجام دهد. این موضوع به فرد یا گروه منتخب، مشروعیت می دهد و برایش قدرت می آورد. چون حکومت و مدیریت پدیده قدرت است و قدرت پدیده انتخاب. پس با انتخاب مردم، قدرت برای منتخب به وجود می آید و می تواند در جامعه مدیریت پیدا کند. پس این قدرت باید همیشه باقی باشد. یعنی مقبولیت همیشه باشد و اینها همه از انتخابات پدید می آید که سابق از راه بیعت بود. حالا ما می توانیم بگوییم انتخاباتی که ما داریم مثل همان بیعت سابق است. امام از دیدگاه اسلام به انتخابات نگاه می کنند. ما در اسلام مساله بیعت داریم و امروز بیعت مدرن در انتخابات تجلی پیدا می کند. 

 

سوالی که در رابطه با این موضوع پیش می آید این است که چگونه می توان این نماد و این تعلق را حفظ نمود و حس اعتماد در مردم ایجاد کرد؟

 

من دلم می خواهد که همه صحبت ها و اعلامیه های امام بررسی شود. بیشترین کلمه ای که حضرت امام به کار برده چه کلمه ای است؟ به عقیده من دو واژه را ایشان بیش از همه واژه ها به کار برده اند. یکی اسلام است یکی مردم.

 

و می فرمایند این رمز جمهوری اسلامی است ...

 

در مورد اول باید اساس برای ما در همه حرکات، سکنات و عملکردها بر اساس اسلام باشد. همچنین مشارکت مردم در امر حاکمیت و حکومت که همان جمهوریت نظام است نیز باید حفظ گردد. امام به این دو فعل اهمیت بسیاری می دادند و اصلا نظام ما بر همین موارد استوار است. شما ببینید چند انتخابات از اول پیروزی انقلاب تا الان انجام شده است. در هیچ نظامی شما اینقدر انتخابات نمی بینید. یعنی هر کاری که قرار است انجام شود باید با ملت مشورت کرد و در همین راستا از ملت رای گرفته شد. لذا ما می توانیم بگوییم که نظام جمهوری اسلامی ایران از بطن رای مردم و از دل مردم برگزیده شده است و باید آن را هم چنان نگه داریم. یعنی حدوثا و بقائا حکومتی برگرفته از بطن مردم و از خود مردم و از قلب مردم. این باید ابقاء شود و اگر این کار را انجام دهیم، اهداف حضرت امام را پیاده کرده ایم.          

 


راه های زدودن مهجوریت از قرآن

راه های زدودن مهجوریت از قرآن

سید مهدی هاشمی

اشاره:  این مقاله به دنبال پاسخ به این سئوال است که چه راهکارهایی را می‌توان برای مهجوریت زدایی قرآن ارائه داد؟چگونه می‌توان مسیر جامعة اسلامی را به سوی یک جامعة ایده آل قرآنی تغییر داد؟ این راهکارها می‌تواندجامعه را در سمت و سوی سعادت و خوشبختی قرار دهد و از مهجوریت قرآن در جامعة اسلامی بکاهد که موارد آن ذکر می‌گردد.

1.  اعتقاد و باور جامعه به الگو بودن قرآن در تمام ابعاد زندگی

اولین موردی که توجه به آن در زدودن مهجوریت از قرآن لازم و ضروری به نظر می‌رسد، اعتقاد و باور به این امر است که قرآن می‌تواند در تمام زمینه‌های زندگی بشراعم از اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، علمی و... الگو باشد و می‌تواند انسان‌ها و جوامع انسانی را به سعادت برساند. مگر همین مسلمانان نبودند که در سده‌های نخستین هجری با الهام از تعالیم انسان ساز قرآن توانستند قدرت آن روز جهان را در اختیار بگیرند و حتی در بسیاری از علوم و دانش‌ها پیشرو و برتر از سایر جوامع باشند؟

نگاهی به تاریخ در قرون اولیه اسلام این واقعیت را برای ما اثبات می‌کند، ولی متاسفانه باگذشت زمان و به علل متعدد، مسلمانان از این تعالیم عالیه فاصله گرفتند و هویت قرآنی خود را از دست دادند و این فاصله گرفتن از قرآن باعث شدکه موقعیت ویژة خود را در جامعة جهانی از دست بدهند. بنابر این اگر امروز مسلمانان خواستار به دست آوردن آن موقعیت رفیع در صحنة جهانی هستند باید به قرآن بازگردند و دستورات این کتاب عزیز را در تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی پیاده کنند.

2.  تصحیح فرهنگ استفاده از قرآن

یک فرهنگ نامناسب که در بین بیشتر افراد جامعه رایج است این است که مردم قرآن را بیشتر برای کارهای جانبی و آماده کردن مجلس برای مراسم مختلف می‌خواهند. یکی از شایع‌ترین آنها استفاده از قرآن در قبرستانها و مجالس ترحیم است و تسلیت دهندگان و عزاداران معمولا هیچ گونه توجهی به معانی و مفاهیم ندارند و هدف بیشتر کسانی که در چنین مراسمی شرکت می‌کنند خواندن فاتحه‌ای برای شادی روح مرحوم است. می‌توان گفت که قرآن در خانة بسیاری از مسلمانان از روی طاقچه‌ها و داخل کمدها پایین آورده نمی‌شود، تا چه رسد به اینکه بخواهند آن را بخوانند و در آن اندیشه کنند و فرامین آن را در زندگی پیاده کنند، چرا که دید این افراد این است که قرآن کتاب مقدسی است و کاربرد آن فقط در استخاره گرفتن و سفرة عقد و عروسی و مسائلی از این قبیل است.

این مظلومیت و مهجوریت قرآن و این طرز فکر تنها مختص عوام نیست، بلکه افراد تحصیل کردة جامعه هم با فرهنگ قرآن بیگانه‌اند. بسیاری از نخبگان و باسوادان جامعه نیز در زندگی روزمره به قرآن اهمیتی نمی‌دهند و با کمال تاسف باید اذعان داشت که در بین این طبقه نیز همان طرز تفکر عوام حاکم است واین گروه حداکثر کاری که می‌کنند این است که قرآن را بخوانند و احیانا در معانی هم دقت کنند، ولی عمل به دستورات و پایبندی به فرامین آن در جوامع اسلامی کنونی و حتی در جامعة شیعی ملموس نیست. به عنوان نمونه درجامعه مشاهده می‌شود که والدین بسیار علاقه‌مندند تا فرزندانشان درس‌هایی مانند انگلیسی و ریاضی و... را یاد بگیرند، ولی به درس قرآن و آموزش آن توجهی نمی‌کنند.

دربارة استفاده از قرآن می‌توان مردم جامعه را به چند دسته تقسیم کرد. 1.گروهی از مردم که اکثریت را تشکیل می‌دهند، دیدگاهشان نسبت به قرآن همان است که ذکرشد. 2.گروهی دیگر قرآن را با هدف کسب ثواب و بدون توجه به معانی می‌خوانند3طبقة بالاتر از این گروه کسانی هستند که علاوه برخواندن قرآن در معانی هم تدبر و اندیشه می‌کنند و به عبارتی معانی قرآن را متناسب با ظرفیت خود می‌فهمند ولی در عین فهمیدن به آن عمل نمی‌کنند. 4.گروه اندکی از مردم هم ضمن خواندن و تدبر و اندیشه درآیات، قرآن را سرلوحة زندگی فردی و اجتماعی خود قرار می‌دهند و در حقیقت رستگاران واقعی اینان هستند.

امام خمینی(ره) به پیروی از فرهنگی که هدفش رهایی قرآن از قبرستانهاست افتخار می‌کند. ایشان در مقدمه وصیت نامة سیاسی ‌ـ‌ الهی خویش می‌فرماید:"ما مفتخریم و ملت سرتا پا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پیرو مذهبی است که می‌خواهد حقایق قرآنی که سراسر آن از وحدت بین مسلمین بلکه بشریت دم می‌زند از مقبره‌ها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترین نسخة نجات دهندة بشر از جمیع قیودی که بر پای و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سوی فنا و نیستی و بردگی و بندگی طاغوتیان می‌کشاند نجات دهد."

به نظر می‌رسد برای رهایی از این آسیب باید تمام نهادهای فرهنگی کشور هماهنگ شوند و این تفکر را در میان اقشار مختلف جامعه به خصوص جوانان القا کنند که قرآن تنها برای مجالس ترحیم وسفرة عقد و عروسی و خواندن و کسب ثواب نیست، بلکه قرآن کتاب زندگی است.

3.  توجه به معانی و مفاهیم

یکی دیگر از اموری که می‌تواند در مهجوریت‌ زدایی از قرآن تاثیر داشته باشد، توجه دادن افراد جامعه به معانی و مفاهیم قرآن است. هم اکنون در بسیاری از مناطق کشور کلاسهای آموزش روخوانی، روانخوانی، تجوید، صوت و لحن دایر است و این امری بسیار پسندیده و در خور تقدیر است، اما آیا بسنده کردن به این حیطه‌ها کافی است؟ آیا به تعداد این کلاسها، کلاس‌های مربوط به درک و فهم و تفسیر قرآناست؟مسلما پاسخ منفی است و این نشان دهندة آن است که درک معانی و مفاهیم قرآن در جامعه نسبت به حیطة قبل مهجورتر است.

آنچه که اکنون در حیطة مسائل قرآنی بیشتر به آن بها داده می‌شود، توجه به تجوید، صوت و لحن و حفظ آیات قرآن است و نهادهای فرهنگی هم مسابقات خود را تحت عناوین مسابقات حفظ و قرائت قرآن برگزار می‌کنند و با کمال تاسف مشاهده می‌شود که از بحث درک مفاهیم قرآن در این مسابقات اثری نیست و یا اگر هست بسیار کم رنگ است. وقتی مسئولین و نهادهای فرهنگی کشور در بخش مسابقات به این حیطه توجه لازم را نداشته باشند، نمی‌توان انتظار داشت که حتی قاریان و حافظان هم گامی در جهت درک معانی قرآن بردارند.

4.  عمل کردن دست اندرکاران قرآن به دستورات قرآن

یکی از عوامل مهم که در مهجوریت زدایی از قرآن می‌تواند بسیار تاثیرگذار باشد، این است که حافظان، قاریان، مفسران و تمام کسانی که در این بخش فعالیت دارند، عامل به قرآن باشند. این افراد که معمولا در جامعه به عنوان افراد الگو مطرح هستند، خود باید از عاملان به دستورات قرآن باشند و سایر مردم این خوشبختی و سعادتی را که، در سایة عمل به قرآن به دست می‌آید، درزندگی این افراد ببینند تا بقیه هم نسبت به آن تمایل و رغبت پیدا کنند. ولی اگر قرار باشد که دست اندرکاران علوم قرآنی، قرآن را در زندگی خود پیاده نکنند، چه انتظاری می‌توان از دیگران داشت.

خداوند متعال در قرآن کریم کسانی را که می‌دانند، ولی به دانسته‌های خود عمل نمی‌کنند نکوهش می‌کند و می‌فرماید: "أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ؛ 1 آیا مردم را به نیکی فرمان می‌دهید و خود را فراموش می‌کنید، با اینکه شما کتاب خدا را می‌خوانید؟آیا هیچ نمی‌اندیشید؟" و در آیة شریفة دیگری می‌فرماید: "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ *کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُونَ؛2 ای کسانی که ایمان آورده اید چرا چیزی می‌گویید که انجام نمی‌دهید؟نزد خدا سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید."

مولای متقیان حضرت علی (ع) در بیانی نورانی می‌فرماید: "من نصب نفسه للناس اماما فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره؛ هر کس خود را پیشوای مردم نمود باید پیش از یاد دادن به دیگری نخست به تعلیم نفس خویش بپردازد. (زیرا اثر سخن کسی که گفتار و کردارش یکسان باشدبیشتر است و مردم در مخالفت با او نمی‌کوشند."3

بنابر این اگر مردم تاثیرات قرآن را در زندگی دست اندرکاران علوم قرآن مشاهده کنند، به طور طبیعی به استفاده کردن از این کتاب و عمل به دستورات آن علاقه مند می‌شوند.

5.  دعوت افراد جامعه به تدبر و اندیشه در قرآن

یکی دیگر از اموری که می‌تواند در مهجوریت زدایی از قرآن تاثیر بسزایی داشته باشد، دعوت افراد جامعه به تدبر و اندیشه در آیات نورانی قرآن است. قرآن، خود را کتاب اندیشه معرفی می‌کند و ازمسلمانان می‌خواهد که در آن تفکر و اندیشه کنند. قرآن کریم به گونه‌ای نازل شده است که همگان بتوانند در آن تدبر نموده و از آن بهره مند شوند. در واقع هرکس به اندازة ظرفیتها و استعدادهای خود می‌تواند از تعالیم این کتاب بهره مند شود و آن را بفهمد. "وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ؛4و قطعاً قرآن را برای پند آموزی آسان کرده ایم؛ پس آیا پند گیرنده‌ای هست؟"

در روایات نیز به تفکر و اندیشه در آیات قرآن بسیار اهمیت داده شده است. حضرت علی(ع) در خطبة همام یکی از صفات متقین را تدبر و اندیشه در آیات قرآن می‌داند و می‌فرماید: "پرهیزکاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می‌خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را می‌یابند. وقتی به آیه‌ای برسند که تشویقی در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روی می‌آورند، و با جان پر شوق در آن خیره شوند، و گمان می‌برند که نعمت‌های بهشت برابر دیدگانشان قرار دارد، و هرگاه به آیه‌ای می‌رسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن می‌سپارند، و گویا صدای برهم خوردن شعله‌های آتش، در گوششان طنین افکن است، پس قامت به شکل رکوع خم کرده، پیشانی و دست و پا برخاک مالیده و از خدا آزادی خود را از آتش جهنم می‌طلبند."5

6.  نگاه ویژة آموزش و پرورش به درس قرآن

یکی از نهادهایی که می‌تواند در راستای مهجوریت‌زدایی از قرآن بسیار تاثیر گذار باشد، آموزش و پرورش است. آموزش و پرورش یک قشر عظیم نوجوان و جوان را در اختیار داردکه این قشر از ویژگیهای منحصر به فرد برخوردارند و مطابق کلام معروف امیر مومنان حضرت علی(ع) که فرمود: "العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر"6 از انعطاف پذیری بسیاری برخوردارند. چه بهتر که در این سنین روح و روان این قشر با آیات کریمة قرآن پیوند بخورد و به تعبیر امام جعفر صادق (ع) "من قرا القرآن و هو شاب مومن اختلط القرآن بلحمه و دمه؛7 هر کس قرآن را بخواند در حالی که جوانی مومن است، قرآن با گوشت و خونش آمیخته می‌شود" و جوانی که روح و روانش با قرآن همراه شود، می‌تواند تمام برنامه‌های زندگی‌اش را بر مبنای قرآن قرار دهد، و چنین جوانی در زندگی به بن بست نمی‌رسد.

لازم به ذکر است که این رویکرد قرآنی در آموزش و پرورش نباید منحصر به حیطة روخوانی و تجوید و... باشدبلکه باید به جوان آموخت که قرآن کتاب زندگی است و الگوهای عملی آن را نشان داد، تا جوان به این باور برسدکه می‌تواند تمام برنامه‌های زندگی خود را بر پایة قرآن قرار دهد. مهمترین ثمرة اقبال جوانان به قرآن خارج شدن قرآن از مهجوریت خواهد بود و البته نتایج گرانبهای دیگری هم خواهدداشت که در این نوشتار بررسی نمی‌شود. این نکته نیز شایان توجه است که امروزه با توجه به خلا فرهنگی که در اثر عدم توجه یا کم توجهی خانواده‌ها و مسئولین نسبت به الگوهای قرآنی وجود دارد، بسیاری از جوانان الگوهای زندگی خود را از ستارگان سینما و ستارگان ورزش انتخاب کرده اند. بنا بر این، آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد فرهنگی که قشر عظیمی ازسرمایه‌های جامعه را در اختیار دارد، می‌تواند با برنامه ریزی دقیق فرهنگی و کارشناسانه در رفع مهجوریت از قرآن بسیار تاثیر گذار باشد.

7. توجه خاص مراکز علمی ‌ـ‌ فرهنگی به مباحث قرآنی

نقشی که روشنفکران هر جامعه در ابعاد مختلف و تاثیری که می‌توانند در جامعه و افراد داشته باشند، کاملاً بدیهی و روشن است. آنچه امروزه به لطف و عنایت خداوند متعال و نظام مقدس اسلامی در مراکز دانشگاهی مشاهده می‌شود، رویکرد جدید این مراکز به دروس علوم قرآنی است، که این رویکرد در آینده تاثیرات بسیار خوبی را در جامعه خواهد داشت. تربیت متخصص در حیطة علوم قرآن باعث بهره‌مندی دانشگاهیان و جامعه از معارف والای قرآن خواهد شد. از سوی دیگر در مراکز حوزوی نیز همین توجه خاص به علوم قرآنی و تربیت متخصص، همین نتایج را برای جامعه به همراه خواهد داشت. هماهنگی حوزه ودانشگاه در این راستا و نشر معارف قرآن در سطح جامعه تاثیر بسزایی در زدودن مهجوریت از چهرة تابناک قرآن خواهد داشت.

8. محور قرار دادن قرآن در سخنرانی‌ها

روحانیون و مبلغان علوم دینی با توجه به نقش سازنده و تاثیر گذاری که در جامعه دارند، می‌توانند به مهجوریت زدایی از قرآن کمک شایانی بکنند و این امر محقق نمی‌شود، مگر اینکه مباحث سخنرانی‌ها با محوریت قرآن انجام گیرد. به تعبیری در سخنرانی‌ها باید قرآن اصل باشد نه اینکه یک موضوع مطرح شود و برای اثبات درستی آن به آیات قرآن استناد شود، اگر چه این کار هم اشکالی ندارد، ولی اصل قرار دادن قرآن در موضوع سخنرانی به مخاطب القا می‌کند، که همه چیز بر اساس قرآن است و نتیجة آن تشویق مخاطبین و توجه آنها به قرآن خواهد بود.

نتیجه

خداوند حکیم و متعال انسان را به نیروی عقل و فکر مجهز کرد و در او استعدادهای بالقوة فراوانی را به ودیعت نهاد و تمام قوای هستی را مسخر و رام او گردانید، از سوی دیگر با فرستادن پیامبران الهی و کتب آسمانی به انسان فهماند که تنها راه سعادت حرکت در خط سیر انبیا مطابق با کتب آسمانی اوست.

آخرین پیامبر الهی کامل ترین کتاب را‌ـ‌که جامع تمام دستورات و تعالیم دنیا و آخرت است ‌ـ‌ برای بشریت آورد. پیامبر اکرم (ص) کسب این سعادت را مشروط به عمل به قرآن و تمسک به اهل بیتش می‌داند. از آنجایی که حضرت محمد(ص) متصل به وحی الهی بود دریافت که امتش از قرآن اعراض خواهند کرد و آن را متروک خواهند گذاشت و دستورات آن را درزندگی پیاده نخواهند کرد، این بود که به درگاه حضرت حق از مهجور شدن قرآن در بین مسلمانان شکایت کرد، اگر چه گروهی معتقدند که ایشان این شکایت را در روز قیامت به درگاه الهی عرضه خواهد داشت.

مهجوریت قرآن به این معنا نیست که مردم قرآن را نمی‌خوانند و یا در آن اندیشه نمی‌کنند، اگرچه می‌تواند شامل این معانی هم بشود. معنای حقیقی مهجوریت قرآن این است که مردم به دستورات و تعالیم قرآن در زندگی عمل نمی‌کنند. ممکن است بسیاری از مردم قرآن را بخوانند و به نیکوترین وجه تلاوت کنند و حتی آن را بفهمند، ولی بازهم در بینشان مهجور باشد. نخواندن قرآن، ترجیح کتاب‌های دیگر بر قرآن، اندیشه و تدبر نکردن در قرآن و از همه مهمتر عمل نکردن به قرآن از مصادیق مهجوریت قرآن است.

عواملی برای به مهجوریت کشاندن قرآن وجود دارد که ازبین مهمترین آنها می‌توان به کنار گذاشتن اهل بیت عصمت و طهارت به عنوان قرآن ناطق، وسوسه‌های شیطانی، هوای نفس، عدم توجه جامعه به نقش سازندة قرآن در زندگی، گسترش خرافات در جامعه و... اشاره کرد.

مهجوریت قرآن پیامدهای ناگواری برای جامعه به همراه دارد، متروک شدن شریعت، رواج منکرات، گسسته شدن رشتة اتحاد و برادری در جامعه، جدا شدن مردم از فرهنگ قرآن، رانده شدن نیروهای مذهبی از صحنة اجتماع، پنهان شدن حق و آشکار شدن باطل، دروغ بستن به خدا و پیامبر، استفادة ابزاری از قرآن برای اثبات دعاوی خویش، توجه مردم به نقش و نگار و قرائت‌های زیبا و عدم راهیابی قرآن به زندگی روزانة مردم از پیامدهای مهم آن است.

برای زدودن مهجوریت از چهرة قرآن لازم است که رویکرد مسئولین و دیدگاه جامعه نسبت به قرآن دگرگون شود. مسئولین فرهنگی کشور اعم از مراکز علمی‌ ـ ‌فرهنگی و آموزشی باید قرآن را سرلوحة برنامه‌های خود قرار دهند و جامعه هم باید به این باور برسد که قرآن کتاب زندگی است. اعتقاد و باور جامعه به الگو بودن قرآن در تمام ابعاد، تصحیح فرهنگ استفاده از قرآن در بین افراد جامعه، توجه به معانی و مفاهیم قرآن، عمل کردن دست اندرکاران قرآن به دستورات آن دعوت افراد جامعه به تدبر و اندیشه

در قرآن، نگاه ویژة آموزش و پرورش به درس قرآن، توجه خاص مراکز علمی ـ فرهنگی به مباحث قرآنی و محور قرار دادن قرآن در سخنرانی‌ها از جمله اموری است که می‌تواند به رفع مهجوریت از قرآن کمک شایانی بکند. بنابرآنچه گفته شد، اگر جامعه بخواهد مشمول شکایت و گلایة پیامبر(ص) در رابطه با مهجوریت قرآن نشود و قرآن را از مهجوریت خارج کند، باید تعالیم انسان ساز آن را در تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی پیاده کند و تنها در این صورت است که بشریت به سعادت و کمال خواهد رسید.

به امید روزی که شاهد جامعه‌ای باشیم که در آن مسلمانان قرآن را در تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی خود پیاده کنند.

 

 پی‌نوشت‌ها:

1. بقره/ 44.

2. صف/ 3-4.

3. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، حکمت70، ص1117.

4. القمر/ 22.

5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 193، ص403.

6. مجلسی، بحارالانوار، ج1، ص224.

7. کلینی رازی، الکافی، ج2، ص603.

 


خودفرمانی چشم انداز تربیت علوی ( ترجمه نامه 31 نهج البلاغه )

خودفرمانی چشم انداز تربیت علوی ( ترجمه نامه 31 نهج البلاغه )

احمد اسلامی

برابر آنچه در نهج‌البلاغه آمده است، بازده و برون‌داد ایده و اندیشه علوی در حوزه اخلاق و تربیت، انسان بالنده، زاینده و گسترش‌یافته‌ای است که به پایه «خویشتن بانی» (= تقوی) رسیده و «خویشتن‌دار» باشد. چه آنکه به گفته آن پیشوا : «سرنمون منش‌های فرازین انسانی، خویشتن‌بانی و خویشتن‌داری است.» (نهج‌البلاغه، حکمت/ 410) و چنان است که وی، آن را چکیده واگویه‌های تربیتی خویش می‌داند. (همان/ نامه/ 31)

نشانه بر نهاده «تقوی»، چنانکه پاره‌ای پنداشته و انگاشته‌اند، پرهیز و ستیز نیست، بلکه «خودکنترلی، خودفرمانی و خودسالاری» است. و این بسته به آن است که آدمی دستگاه «عقل و اراده» خویش را آنچنان بارور و کارگر سازد که بتواند کار و کنشی خردمند و فرازمند داشته و از سر «آزادی» گزینش کرده و رفتار نماید. در سخنان امام علی(ع) آمده است که : «در برخورد با رویدادها و رخدادهای زندگی، چونان شتربچّه دوساله باش که نه پشتی دارد تا بر او بار نهند و نه پستانی که از او شیر دوشند.» (همان، حکمت/ 1)

روشن است که انسانی این‌چنین توانمند، آنچنان رادمند خواهد بود که در زیست گروهی و پیوندهای انسانی و اجتماعی «خود تراز» باشد.

آنچه که در چشم‌انداز ایده تربیتی آن امام برنبشته و برجسته آمده است، این است که : «... بپرهیز از هر کار و کنشی که چون از تو برآید، زیبا نمایی ولی چون از دیگری سر زند، بر آن برچسب ناروایی زنی.» (همان/ نامه/ 69)

«خودترازی»، سرآمد ویژگی‌های منشی و رفتاری نهادینه انسانی است که در چشم‌انداز اندیشه علوی، جای گرفته و این بایسته و شایسته «ادب» در زیست گروهی است و هم - چنانکه در سخن امام آمده است- بسنده اوست. چه آنکه وی می‌گوید: «در ادب زندگی - برای تو- همین بس که، از کار و کُنشی که- چون از دیگران سر زند- ناپسند دانسته و رنجور شوی، پرهیز کرده و دوری کنی.» (همان، حکمت/ 365 و 412) و این همان «داد و برابری» (= عدل و انصاف) است که چون از اندیشه برآید و بر جان نشیند و در کردار نمایان شود و گستره گفتار و رفتار را فرا گیرد، زندگی مینویی و آدمی مینا و مانا گردد. زیرا که این رمز هستی و راز دوستی خداوند است. و بر این پایه گفته شده است: «بنده دل‌پذیر خدا، آن است که داد را بر خود بایسته کند و هموار نماید و همواره بر آن بستر زید و گام نخست هم این است که «خودی» خویش را از بردگی هر انگیزه و انگاره‌ای برهاند تا مگر به فرمانروایی رساند.» (همان، خطبه/ 87) و این ناموس هستی است که، رُستن در رَستن است.

کوتاه سخن آنکه، انسان پژوهی فرهنگی، سرآمد جنبش فرازمندانه‌ی انسان را «خودفرمانی و خودسالاری» و رسیدن به آن بلندایی می‌داند که آدمی بتواند «من» خویش را «تراز» اندازه‌گیری و ارزیابی روش‌ها و منش‌ها بدارد و این در راستای فرجام و سرانجام پویش رستارگرایانه کاروان بشری همانند ستیغ بلندی است که باید نوردیده شود.

بی‌گمان پیمایشی این‌چنین کلان و گران، آنهم در فرایند جهانی شدن زندگی، نیازمند پویایی و نوزایی خرد و اندیشه و نیز کارآمدسازی هنر آفرینندگی و نوسازی است.

به بیان دیگر، حرکت به آن نقطه و قله افق مانند و فعلیت ظرفیت شوندگی کمال گرایانه انسان به شرط فعّال‌سازی هنر خلاقیت و توانمندسازی وی بر حمل بار امانت (= رهایی تابی انتهایی) ممکن و مقدور می‌گردد و این - البته- مستلزم پذیرش مرجعیت عقل و علم در کنار مرجعیت وحی است.

بر این پایه روشن است که گام نخست در این جنبش و پیمایش، «خودشکوفایی عقلانی و بارورسازی تفکر انتقادی» (نهج‌البلاغه، خطبه/ 1) است.

خودشکوفایی عقلانی که- برابر رده‌بندی مزلو (مرندی: 1368/ 285- 386)- در نوک هرم نیازهای انسان جای دارد و چون فرایندی در پس پاسخ به نیازهای پایین هرم بارور و کارگر می‌شود، سرنمون رستاخیز پیامبران است. به گزارش تحلیلی امام علی(ع) : «پیامبران از ژرفنای جامعه و از لابلای مردم سر زده و برآمدند، مگر تا با چالش و بیدارسازی زمینه‌های روانی و نیز با کاوش و آزادسازی انرژی انباشته انسانی، گنجینه‌های عقلانی را برانگیخته سازند.» (همان)

آنچه که در اینجا شایسته‌ یادآوری و بایسته پای‌فشاری است، این است که چنین رستاخیزی تنها در سایه اخلاق- و نه قدرت- انجام گرفته و به فرجام می‌رسد. زیرا قدرت و قانون زمانی کارساز بوده و دارای کارکرد ساماندهی و سازمان بخشی خواهد بود که با ساز و کار عقل و اخلاق پشتیبانی و راهنمایی و بلکه رهبری شود.

به بیان دیگر، کارکرد انضباط و انتظام اجتماعی برای قدرت و قانون به شرط «اثاره (= شکوفایی و باروری) و اماره (= فرمانروایی) عقل» مشروع و ممکن می‌گردد، چرا که در این صورت، «عدل و آزادی» به عنوان حکمت مشروعیت حکومت رخ نموده و اقامه می‌شوند. بنابراین، «قانون» گر چه ستون خیمه مدنیت است، ولی باید بر شالوده «اخلاق» استوار گردد.

این است که درون مایه و ایده مرکزی منشور اخلاقی و تربیتی امام علی(ع) برابر نامه/ 31 نهج‌البلاغه، این چنین آمده است:

«خودت را تراز سنجش و اندازه‌گیری شخصیت خویش با دیگران بدار و آن را شاهین داوری بدان! پس،

- برای دیگران دل‌پذیر و روا بدان، آنچه را که برای خود روا می‌دانی و برای آنان دل‌گریز و ناروا بدان، آنچه را که برای خود ناروا می‌دانی!

- ستم مکن، چونان که دوست نداری ستم شوی!

- نیکی کن، چونان که دوست داری نیکی شوی!

- و آنچه را که چون از دیگران برآید و روی دهد، زشت و پلشت می‌دانی، از خود هم چون رخ دهد، زشت و پلشت بدان و آنچه را که چون از تو برآید، زیبا دانسته و بدان خرسندی، از دیگران هم- اگر برآید- بر آن خرسند باش...»

 


چیرگی بر غریزه جنسی؛ چند راهکار

 چیرگی بر غریزه جنسی؛ چند راهکار

حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی آقاتهرانی

 

کسی که به بلوغ جنسی رسیده ولی امکان ازدواج نداشته باشد، به نظر چند راه کار برای پیشگیری از طغیان شهوت وجود دارد، تا که خود را در فضای گناه قرار نداده و بر خویشتن مسلط گردد. 

 

 

کسی که به بلوغ جنسی رسیده ولی امکان ازدواج نداشته باشد، به نظر چند راه کار برای پیشگیری از طغیان شهوت وجود دارد، تا که خود را در فضای گناه قرار نداده و بر خویشتن مسلط گردد.

 

1. با توجه به وضعیت جسمانی خود، هقته ای دو روز (دوشنبه و پنجشنبه) روزه بگیرد، اگر برای او سخت است، ماهی سه روز (پنجشنبه اول، آخرماه و چهارشنبه وسط ماه) را روزه بگیرد که فقهاء بزرگوار در رساله های عملیّه خود به آن توصیه فرموده اند.

2. پرخوری نکند، قبل از سیر شدن از طعام دست بکشد و تا گرسنه نشود غذا تناول نکند.

3. از خرده خوری بین روز اجتناب کند، پس آجیل خوری نکند.

4. از خوردن غذای معطّر، متنوع و ... پرهیز کند؛ اگر بتواند، تناول غذای خود را به جای سه وعده، به دو وعده¬ی صبح (حدود ساعت 9) و عصر (ساعت 4 یا 5) تقلیل دهد، مناسب تر است.

5. لباس تنگ و چسبان نپوشد.

6. وقتی برای استحمام می رود لباس زیرین خود را از تن در نیاورد، چرا که لخت و عریانی کراهت دارد.

7. از دیدن عکس های مبتذل و غیرمحارم و به ویژه جنس مخالف پرهیز کند، بنابراین، از چشمان خود مواظبت کند، مبادا به چشم چرانی افتد.

8. از گفتن و یا شنیدن جک و فکاهی های جنسی حذر کند.

9. از مجالسی که در آن از این گونه مسائل سخن گفته می شود، پرهیز کند.

10. از حضور در مجالس لهو و لعب (غنا و موسیقی) امتناع ورزد.

11. از اختلاط با زنان و یا مجالسی که مرد و زن بی مبالات هستند، اجتناب کند.

12. هرگز بی کار نباشد و به اشتغال بپردازد. چنان که از اهل بیت (علیهم السلام) روایت شده که: «إنَّ اللهَ یُبغِضُ الشَّابَّ الفَارِغِ» خداوند از جوان بی کار به خشم می آید.

13. به ورزش های عرق گیر بپردازد. مانند: کوه نوردی، صخره نوردی، دو و میدانی، بسکتبال، دوچرخه سواری و ...

14. به معنویت و امور روحانی توجّه بیشتری داشته باشد. این امور به اشکال گوناگون می تواند تحقق یابد که عبارتند از:

الف) شرکت در جلسات دعا و توسل،

ب) حضور در اماکن مقدسه برای زیارت اولیاء الهی و حضرات معصومین (علیهم السلام)،

ج) قدرشناسی از ایام الله و روزهائی که به مناسبت به اعمال خاص عبادی پرداخته می شود.

د) زیارت اموات و گذشتگان،

ه) نشست و برخواست با افراد پاک طینت و آراسته به اخلاق و رفتار نیکو،

و) تفکر در علّت خلقت و هدف از خلقت انسان،

ز) حضور در مساجد و برنامه های مذهبی،

ک) نماز را اول وقت، باتوجه و مراقبت کامل به پای دارد.

ل) حضور در برنامه ها و اردوهای راهیان نور، دیدن مناطق جهاد، رزم و مبارزه با دشمن،

م) عیادت از بیماران،

ن) حضور در تشییع شهداء و بندگان مؤمن الهی،

ح) دیدار از خانواده های شهید و مطالعه خاطرات آن ها،

ط) زیارت قبور شهداء در راه حق و حقیقت و نیز دفاع مقدس.

15. اگر با رعایت این راهکارها بر نفس خویش مسلط نشد و او را سودی نبخشید، بی تردید خواستگاری را جدی گرفته و به قناعت و پرهیز از اسراف و تبذیر و فرار از تجملات، زندگی با همسر را غنیمت شمارد. غنا و بی نیازی خود، یکی از برکاتی است که در ازدواج حاصل خواهد شد.

16. اگر از تمکن مالی برخوردار است، چون درک سختی تجرّد دارد، بر خود اعانت و یاری جوانان در امر ازدواج را لازم شمارد، و خود، دیگران را یاری رساند تا که خداوند او را یاری رساند.

17. مناجات، دعا و گریه های سحری نیز در سهولت بخشی هر مشکل، اصلی انکار ناپذیر است.

18. توسل به ذیل عنایات ائمّه اطهار و به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین (علیهم السلام)

در آخر از همه مسئولین محترم در نظام اسلام درخواست دارم که درک مشکلات جوانان عزیز کنند و همه ¬ی آن ها را چون فرزندان خویش دل سوزی کنند.

از درگاه خداوند متعال سهولت امر ازدواج همه جوانان را خواهانم.

 

 

 

 


پانزده نکته تربیتی ـ آیت الله مرعشی نجفی

پانزده نکته تربیتی ـ آیت الله مرعشی نجفی

آیه الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی در سال 1315 (هجری قمری) در نجف به دنیا آمد. پدرش سید شمس الدین محمود مرعشی از بزرگان فقهای دوران خود بود.

سید شهاب الدین پس از فراگیری مقدمات علوم اسلامی، در نجف، در درس خارج فقه و اصول آقا ضیاء عراقی، شیخ احمد کاشف الغطا حاضر شد و از محضر آنان بهره‌های فراوان برد.

او در 27 سالگی به درجه اجتهاد نایل آمد. مرعشی نجفی در نجف، کاظمین، کربلا، سامرا، قم، تهران و کرمانشاه تحصیل کرد و از محضر استادانی چون حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی استفاده برد.

او از برخی از مراجع عظام تقلید اجازه اجتهاد دریافت کردند که برخی از آنها عبارت‌اند از:

آقا ضیاء عراقی، سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ عبدالکریم حایری یزدی و علامی کرمانشاهی(از شاگردان آخوند خراسانی).

از اهل علم و فضل نمی‌توانید کسی را پیدا کنید که این عالم فقیه و عارف بزرگوار را نشناسد.

ایشان در وصیت نامه خود به پانزده نکته کلیدی برای کسب معنویت اشاره می‌کنند که توجه شما را به آن جلب می کنیم.

سفارش هاى پانزده گاه :

1- سفارش مى کنم به مداومت قرائت زیارت جامعه کبیره اگر چه در هفته یک بار باشد.

2- سفارش مى کنم به دورى جستن از غیبت بندگان خدا به ویژه اهل علم ، زیرا غیبت آنان چون خوردن مردار مسموم است .

3- سفارش مى کنم به خواندن سوره (( یس )) بعد از نماز صبح هر روز یک مرتبه و نیز خواندن سوره نباء (( عم یتسائلون )) بعد از نماز ظهر، و به خواندن سوره (( عصر )) بعد از نماز عصر و به خواندن سوره (( واقعه )) بعد از خواندن نماز مغرب و به خواندن سوره (( الملک )) بعد از نماز عشاء و تاکید مى کنم بر آن مداومت کردن بر آنچه یاد آور شدم ، زیرا من شخصا روایت مى کنم این روش از استادان بزرگوار خود و بارها نیز تجربه آموخته ام .

4- سفارش مى کنم به مداومت این دعاى شریف در قنوت هاى نمازهاى واجب و آن را من روایت مى کنم از پدر علامه خود، آن دعا این است :

اللهم انى اسئلک بحق فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها، و السر المستودع فیها ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تفعل بى ما انت اهله و لا تفعل بى ما انا اهله .

(( پروردگارا؛ من تو را مى خوانم به حق فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازى را که در آنها امانت نهاده اى این که : درود بفرستى بر محمد و آل محمد و اینکه آنچه تو اهل آنى با من عمل کنى و بجا آورى و نه بجا آورى آنچه من سزاوار آنم ))

5- سفارش مى کنم به مداومت این دعا پس از ذکر رکوع خصوصا در رکعت آخر:

اللهم صل على محمد و آل محمد و ترحم على عجزنا و اغثنا بحقهم .

(( پروردگارا درود فرست بر محمد و آل محمد و ترحم بر عجز ما کن و پناه بده و به داد ما برس به حق آنان . ))

6- سفارش مى کنم به مداومت تسبیحات جده ما زهراء بتول (س ).

7- سفارش اکید مى کنم به نماز شب و استغفار در سحرها.

8- سفارش مى کنم به مداومت زیارت مشاهد عترت زاکیه و من شخصا چه بهره هاى فراوانى از این مشاهد برده ام .

9- سفارش مى کنم به استغفار در شب ها و نیز در روز.

10- سفارش مى کنم که پیوسته با طهارت و وضوء باشید که آن خود سبب نور باطن و برطرف کننده آلام و اندوه هاست .

11- سفارش مى کنم به حسن خلق و تواضع و ترک تکبر و خودخواهى با مؤ منین .

12- سفارش مى کنم به محاسبه نفس در هر هفته مانند حساب شریک از شریک دیگر با دقت کامل اگر لغزشى احساس کردید با توجه در صدد تدارک و جبران آن بر آیید و اگر حسنه اى در اعمال و رفتارتان یافتید، خداوند سبحان را شکرگذار باشید و از درگاهش مزید توفیق را طلب کنید.

13- سفارش مى کنم بر مداومت بر سنن و مستحبات و ترک مکروهات تا حد امکان .

14- سفارش مى کنم بر خواندن و قرائت قرآن شریف و هدیه و ثواب آن را به ارواح شیعیان آل رسول (صلى الله علیه و آله ) از آنانى که بازماندگانى ندارند نثار کنید، من شخصا بارها از این عمل که سبب توفیق بیشتر در امور بوده تجربه آموخته ام .

15- سفارش مى کنم بر صله رحم چه آن سبب توفیق براى اعمال صالحه و شایسته و زیادى عمر و برکت و روزى انسان است . (30)

 

منبع:

کتاب صراط حمید - برگرفته از وصیت نامه ان عالم کبیر


بیست خرافه عجیب

بیست خرافه عجیب

1 - شماره 13

اعتقاد به نحسی این عدد تا بدانجاست که بعضی از فرودگاهها در روز سیزدهم کار را تعطیل کرده و هیچ پروازی ندارند . بعضی از هتلها هم بدون طبقه سیزدهم هستند .

ریشه این خرافه به یهودا حواری عیسی مسیح برمی‌گردد . حواری ناخلفی که سیزدهمین فردی بود که در شام آخر سر میز نشست .

2 - گذاشتن یک عدد میوه بلوط پشت پنجره بلا را دور نگه می‌دارد .

3 - قبل از استفاده کردن از چوب بیس بال جدیدتان که تازه خریده اید رویش آب دهان بندازید تا برایتان خوش شانسی بیاورد!

4 - پروانه ها

* حضور پیش از موقع و نابهنگام پروانه‌ها بر آب وهوای خوب دلالت دارد .

* اگر رنگ اولین پروانه زرد باشد ، هوا آفتابی است .

* اگر رنگ اولین پروانه سفید باشد ، تابستانی بارانی خواهیم داشت .

* اگر رنگ اولین پروانه سفید باشد ، یک نفر خواهد مرد .

* اگر رنگ اولین پروانه قرمز باشد ، شما صحیح و سالم خواهی بود .

* اگر یک پروانه سفید بیاید ، یعنی تابستان به زودی خواهد آمد .

* اگر یک پروانه سفید از سمت جنوب غربی به سویتان پرواز کرد ، یعنی باید منتظر بارش باران باشید .

* اگر پروانه‌ها در قسمت زیرین شاخه درختان یا در و پنجره آویزان شده باشند ، یعنی احتمال ریزش باران وجود دارد .

* اگر در قسمت بالایی شاخه‌های کوچک نشسته باشند ، باران نمی‌بارد!

* اگر اولین پروانه رنگ تیره ای داشته باشد ، یعنی توفان همراه با رعد و برق در راه است .

* اگر اولین پروانه زرد رنگ بود ، بچه ای به دنیا می‌آید .

* اگر یک پروانه سفید وارد اتاقتان شده و دور و برتان پرواز کند ، شما به زودی خواهید مرد!

* اگر یک پروانه روی مادر تازه زایمان کرده بنشیند ، نوزادش می‌میرد .

* اگر پروانه ای پرواز کرده و وارد اتاقتان شود ، یکی از آشناهایتان می‌میرد .

* اگر پروانه ای پرواز کرده و وارد اتاقتان شود ، یک نفر ازدواج می‌کند .

* اگر پروانه ای را بگیرید ، مرگ بدی خواهید داشت .

* اگر پروانه ای را هنگام شب ببینید ، خواهید مرد!

5 - می‌گویند گربه ای که روی یک تخته در کشتی نشسته باشد خوش شانسی می‌آورد .

6 - اگر سه نفر با هم عکس بیندازند ، نفر وسط زودتر از بقیه می‌میرد .

7 - وقتی که از جلوی قبرستان رد می‌شوید ، اگر دستتان را در جیبتان بکنید ، از پدر و مادرتان محافظت خواهید کرد .

8 - وقتی که در حال حرکت هستید ، جلوی رویتان را جارو نکنید . این جارو برایتان بدشانسی می‌آورد . پس جارو را دور انداخته و جاروی جدیدی بخرید .

9 - اگر شمعی خاموش شود بدین معنی است که ارواح شیطانی در همین نزدیکی هستند .

10 - روشن کردن سه سیگار با یک کبریت نشانه بدشانسی است .

11 - وقتی که درون یک دایره ایستاده اید ، ارواح شیطانی نمی‌توانند بهتان آسیب برسانند .

12 - اگر شما سکه ای را که از سمت پهلوها به زمین افتاده باشد بردارید ، برایتان بدشانسی می‌آورد ، اما اگر مستقیم به روی زمین بیفتد و روی سکه به سمت بالا باشد و آن را بردارید ، خوش شانسی می‌آورید .

13 - دوست دارید این مورد بهتان بگویم؟! می‌گویند بودن یک جیرجیرک در خانه خوش شانسی می‌آورد . پس سریع دست به کار شوید!

14 - اگر کف دست راستتان بخارد نشانه این است که به زودی پولی به دستتان می‌رسد .

اگر کف دست چپتان بخارد نشانه این است که به زودی پولتان را از دست می‌دهید .

و اگر کف هردو دستتان بخارد شما باید  به خرج و مخارتان رسیدگی کنید .

15 - اگر از طرف نامزد یا دوستتان چاقویی به عنوان هدیه به شما رسید ، باید بدانید عشقتان به زودی به پایان می‌رسد! البته فکر نمی‌کنم کسی پیدا شود که به نامزدش چاقو هدیه بدهد . . . .

وقرار دادن یک چاقو زیر رخت خواب هنگام تولد نوزاد درد زایمان را کاهش می‌دهد .

16 - شور بودن سوپ نشانه این است که غذا با عشق پخته شده!

17 - اگر سه مرغ دریایی در یک خط مستقیم و بالای سرتان در حال پرواز باشند ، علامت این است که مرگ به زودی می‌آید .

18 - وقتی که عطسه می‌کنید دستتان را جلوی دهانتان بگیرید! چراکه با این کار روحتان نمی‌تواند فرار کند!

19 - تعداد حرف X در قسمت پایینی دست راستتان نشان دهنده تعداد فرزندان شما می‌باشد .

20 - وقتی تازه عروستان را از آستانه در خانه تان داخل می‌برید باید حتما او را بغل کنید ، چون اگر زمین بخورد زندگی خوبی نخواهید داشت .

 


برای ساماندهی امر معنویت در جامعه چه باید کرد؟

برای ساماندهی امر معنویت در جامعه چه باید کرد؟

حجت الاسلام مهندسی

1ـ بسیج نیروهای فرهنگی کشور

در مسائل فرهنگی و تأمین نیازمندی جامعه چند فاکتور باید رعایت شود. یکی از اینها بحث ساماندهی و سازماندهی به نیروهای دست اندر کار فرهنگ کشور است.

این بحث، بحث موردی و فردی نیست. بحثمان بحثی گسترده، حداقل در حد یک کشور است. گرچه نگاه بین المللی و جهانی هم به این مساله داریم اما فعلا در حد اجرا، امکانات را به فضای کشور خودمان محدود می‌کنیم.

ابتدا لازم است که ما نیروهای فرهنگی کشور، اعم از روحانیت با واحدهای وابسته، مثل دفتر تبلیغات، سازمان تبلیغات و امثال اینها و وزارتخانه‌های مربوط مثل وزارت ارشاد، دستگاههای ذی‌ربط مثل صدا و سیما و رسانه‌ها، مطبوعات، اصحاب قلم و همه آنچه که در بارور کردن در جریان مثبت یا منفی در مسائل فرهنگی جامعه می‌توانند نقش داشته باشند را در وهله اول سازماندهی و ساماندهی کنیم که متأسفانه تا به الان موفق نبوده‌ایم و فقدان این تشکیلات منسجم فرهنگی، باعث شده که کارهای ما یا کوته نظرانه یا موازی یا بصورت عملیات خنثی کننده انجام بگیرد، بالاخره جواب هفتاد میلیون جمعیت را و پاسخ این نیاز همگانی را نداده و نمی‌دهد.

وقتی بر تصمیم گیری‌ها کثرت گرایی شد، فضا، فضای اعمال سلایق شخصی یا سلایق گروهی می‌شود. اگر جریان کشیده شد به اعمال سلایق فردی یا گروهی، بدون یک ساماندهی و سازماندهی یقینا کارها بنیان و بنیادش بر اساس ضعف خواهد بود.

2ـ جهت دهی به حرکت‌های فرهنگی

مرحله دوم، جهت دهی به حرکتهای فرهنگی است. یعنی واقعا در جامعه فرهنگی گرچه در حد یک جمله و یک کلمه به طور خلاصه همه می‌گوییم اسلام، اما این جهت دهی به سمت پیاده کردن مسائل اسلام نیاز به روز کردن مسئله و تخصصی و کارشناسی کردن مسئله دارد. نمی‌شود فله‌ای بگوییم ما داریم به سمت مسئله اسلام می‌رویم و همه می‌خواهیم اسلام را پیاده کنیم. باید جهت دهی و ساماندهی شود.

3ـ اسلامی کردن جامعه به جای مطرح کردن اسلام در جامعه

نکته سوم اینکه ما باید جامعه را قرآنی بار بیاوریم و جامعه را اسلامی کنیم. نه اینکه اسلام و قرآن را در جامعه مطرح کنیم. بنده معتقدم این دو نظریه کاملا متفاوت است. قرآنی کردن جامعه با وارد کردن قرآن در جامعه خیلی متفاوت است. ما اگر اسلام و قرآن را در جامعه وارد کنیم، کنترل را دست افراد دادیم، خواستند انتخاب می‌کنند، نخواستند انتخاب نمی‌کنند، حرکت موفقی نیست. نوشتن کتابهای اسلامی، برگزاری مراسم قرآنی، شبکه‌های رادیوی و صدا و سیمای قرآنی درست کردن، سخنرانیها، مناظره‌ها ومسائل مختلف اینها همه کنترل به دست مخاطب است. اگر مخاطب خواست می‌رود روی آن شبکه‌ای که شما دارید پیام می‌فرستید نخواست نمی‌رود. به عبارت دیگر این نوع حرکت نگاه مکانیکی به مسائل اسلام و معنویت جامعه است و این نگاه مکانیکی و قفل کردن و چسباندن یک عنصری به نام دین در کنار بافت های اجتماعی جواب نمی‌دهد.

آن چیزی که می‌تواند موفق باشد، نگاه دینامیکی به مسائل مکتب و معنویت کردن و فضای جامعه را قرآنی کردن است. وقتی فضای جامعه قرآنی شد مردم ما بدون اینکه اصلا متوجه آموزه خاص دینی شوند، روح آموزه پذیر نسبت به آموزه‌های دین پیدا می‌کنند. شبیه اینکه شما الان در این فضا و مکان نشستید، و در این فضا دارید تنفس می‌کنید، از اکسیژن استفاده می‌کنید این در حالی است که از وقتی که آمدید تا الان چه بسا ذهنتان متوجه اکسیژن هوا نشده باشد. متوجه این نشد که من نیاز به اکسیژن دارم و اکسیژن را باید مصرف کنم، پس مصرف می‌کنم. اصلا متوجه این حرکت نشدید، این در حالی بود که فضا برای تنفس شما فراهم بود و شما بدون اینکه به آن توجه داشته باشید برای سلامتی‌تان از آن استفاده می‌کنید. ما در معنویت باید در سطح جامعه به اسلام و به ورود اسلام به بافت‌های مختلف جامعه اینچنین نگاهی داشته باشیم که البته راهکار مخصوص خودش را می‌طلبد.

4ـ نهادینگی ارزش‌ها

مسئله بعد نهادینگی ارزشها در جامعه است و قالب سازی برای خیلی از مسائلی که الان با گذشت نزدیک به سه دهه که الان در دهه سوم انقلاب هستیم واقعا خیلی از نیازمندیهای فرهنگی ما نهادینه نشده و با عدم نهادینگی، ما گرفتار مشکل می‌شویم.

بخش عظیمی از هجمه دشمن در کشور ما دقیقا به لحاظ عدم نهادینگی بعضی از مسائلی است که در مکتب ما وجود دارد، ما خلاء قالبی داریم. آنها همان را استفاده کردند و قالب را مدل معرفی کردند.

شما دو جریان غم و نشاط را در جامعه مقایسه کنید. جریان غم تا حدودی در جامعه ما نهادینه است. به همین دلیل نهادینگی، آسیب پذیری کم شده است. به این معنا که عاشورا، تاسوعا میلیونها جمعیت به طور خودجوش حرکت می‌کنند و یک مراسم بسیار کارآمد را به وجود می‌آورند، بدون اینکه آسیب‌های کلان و عمده بوجود آید. گرچه آن هم آسیب خاص خود را دارد اما کلان وعمده و مخاطره آفرین نیست، اما اگر بروید در جریان نشاط جامعه، می‌بینید اکثر ضربه‌هایی که داریم می‌خوریم از جهت نشاط جامعه است. ابتذال بیشتر درجنبه نشاط جامعه رسوخ پیدا کرده است و دلیلش هم این است که جریان نشاط‌مان در جامعه نهادینه نیست. اگر ما بتوانیم جریان نشاط را نهادینه و ضابطه‌مند کنیم، اگر بتوانیم قالب گیرانه به این جریان نگاه کنیم، قطعا جلوی ابتذال دشمن و ورود قالب‌ها و مدلهای دشمن را می‌توانیم بگیریم. ماهمیشه به جوانمان می‌گوییم، نه ، این مذهب نه، این مدل نه، این قالب نه، اما کدام قالب آری؟ کدام مدل آری؟ ما در این قسمت کار نکردیم، طبیعتاً جوان ما بر اساس آن انگیزه فطری که دارد، نمی‌خواهد دنبال ابتذال برود، می‌خواهد به دنبال نشاط برود و می‌خواهد دنبال یک فرصت و زمینه‌ای برود که بتواند از آن فرصت و زمینه احساس آرامش و احساس لذت و احساس خوشی کند، اسلام که با اینها مخالف نیست. اما به دلیل اینکه مرز بین لذت و لودگی را نمی‌داند، به دلیل اینکه قالبهای نشاط آفرین برای او ارائه نشده است، می‌رود یک مدل را انتخاب می‌کند، مدلی که انتخاب می‌کند، سر از ابتذال در می‌آورد. یعنی قدم اول و انگیزه برای نشاط و آرامش، و برای لذت و مسائلی از این قبیل است. اما به لحاظ اینکه برای او این مسائل را ضابطه مند نکردیم و تعریف درستی از این مسائل به او ارائه نکردیم، در نتیجه به سمت ابتذال می‌رود و وقتی به ابتذال رفت، هم خودش متوجه می‌شود فرصتها را از دست داده و بیچاره شده است و هم جامعه و هم مسئولان متوجه این امر می‌شوند، تازه آن موقع می‌خواهیم تصمیم بگیریم و به جامعه نشان دهیم که این حرکت بد است و جوان نباید سراغ این حرکت برود، اما باز به او نمی‌گوییم سراغ کدام حرکت برود، ما برایش این جای خالی را پر نکردیم. چون جای خالی را پر نکردیم، همیشه با نشان دادن خطر و نشان دادن هشدارها، نمی‌توانیم موفق باشیم، اگرچه هشدارها لازم است، اما کافی نیست. باید در کنار هشدارها، راهکارهای خوشی و لذت و نشاط را در جامعه نهادینه کنیم و به او ارایه بدهیم. این خلاصه دو مورد  بود که عرض شد.

5ـ تولید فکر و اندیشه

یک نکته بسیار مهم اینکه ما در فضای کنونی نیاز شدیدی به تولید فکر و اندیشه داریم، یعنی ما اگر تولید علم داشته باشیم اما تولید فکر و اندیشه نداشته باشیم، مقوله علم در دراز مدت در مسیر انحراف قرار خواهد گرفت و ضرباتی که در طول تاریخ علم ما دیدیم در هر کجا که علم در سایه یک فکر و اندیشه درست مدیریت و رهبری نشد فاجعه به بار آورد. ما نیاز به تولید فکر و اندیشه داریم. نفرمایید که ما مگر اندیشه،  مکتب و اسلام نداریم؟ جواب این است که چرا؟ اما کارآمد کردن این اندیشه و به روز کردن این اندیشه کار می‌طلبد. جلسه ای که با جمعی از دوستان حوزوی در خدمت مقام معظم رهبری بودیم، ایشان می‌فرمود؛ ببینید اسلام چگونه لا اله الا الله را در مغازه، اداره، منزل و در همه بافتهای فردی و اجتماعی کاربردی کرده است. اسلام ما مثل معدن است، ما باید برویم معدن را استخراج کنیم و اندیشه‌اش را به روز تولید کنیم تا بتوانیم اندیشه‌ای کارآمد و کاربردی و اجرایی داشته باشیم تا بتواند جامعه را مدیریت کند.