کتاب مهمتر است یا نان شب؟
کتاب مهمتر است یا نان شب؟
یزدان منصوریان*:
بسیاری از فرهنگدوستان و فرهنگپژوهان کوشیدهاند تا دلایل کمرنگی نقش کتاب و مطالعه را در زندگی ما دریابند و راههایی برای بهبود وضع موجود پیشنهاد کنند. یکی از مهمترین عوامل شناساییشده در این میان دشواریهای اقتصادی و گرفتاریهای روزمر? زندگی است. تاکنون ارمغان زندگی مدرن بیش از هر چیز بیقراری و شتابزدگی در زندگی بوده است که عرصه را بر بسیاری از ما چنان تنگ کرده که فرصت و فراغتی برای مطالعه باقی نگذاشته است. گویی در میان واقعیتهای زندگی و درگیریهایی که هر روز با آن مواجهیم، سخنگفتن در مورد مطالعه در معنای عام آن و کتابخواندن در معنای خاص آن، چندان جای موجهی ندارد. گویی کتابخواندن فقط برای کسانی خوب است که هیچ مشکلی در زندگی ندارند و در رفاه و آسایش کاملاند؛ کسانی که زندگی بر وفق مرادشان است و سرنوشت همیشه با آنان مهربان بوده و همواره بهترین فرصتها را در اختیارشان قرار داده است. آنان که غم نان ندارند و هم? مشکلاتشان حل شده و حالا تازه به فکر کتاب خواندن افتادهاند. اما آنان که از این امکانات بیبهرهاند چه نیازی به مطالعه و چه مجالی برای آن دارند؟ زیرا حل مسائل واقعی زندگی و پرداخت هزینههای گزاف آن تاب و توانی برای کتابخواندن باقی نمیگذارد و گفتگو دربار? مطالعه در چنین شرایطی چندان موجه به نظر نمیرسد. با این حال نویسنده میکوشد از زاویهای تازه به این موضوع بنگرد و کمی این کلیش? قدیمی را واکاوی کند که آیا اگر من به نان شب محتاجم از مطالعه بینیازم؟ یا کاملاً برعکس، اگر به نان شب محتاجم به مطالعه محتاجترم!
برای بررسی این موضوع شاید لازم باشد ابتدا چند پیشفرض اولیه را مرور کنیم تا در نهایت امکان رسیدن به نتیجهای روشن ممکن باشد. نخست آنکه نویسند? این یادداشت به هیچ وجه منکر پیوند عمیق میان توان اقتصادی و رفاه اجتماعی با توسع? فرهنگ مطالعه نیست، بیتردید هرچه جامعه از توانمندی مالی و رفاه بالاتری برخوردار باشد و هرچه کالاهای فرهنگی –از جمله کتاب و روزنامه و مجله- با بهای کمتر و در سطح گستردهتری عرضه شود، آنگاه امید به بهبود وضعیت مطالعه بیشتر خواهد بود. از سویی دیگر نظری? معروف «نیازهای آبراهام مزلو» نیز هنوز باطل نشده و به قوت خود باقی است. بر اساس این نظری? روانشناختی، نیازهای آدمی در هرمی پنجلایه قرار دارد که تا نیازهای لایههای زیرین تأمین نشوند نیازهای دیگر که در لایههای بالای این هرم است بروز نخواهند کرد. در قاعد? هرم مزلو نیازهای زیستی و فیزیولوژیکی قرار دارند که حیات آدمی به تأمین آنها وابسته است. نیاز به هوا، آب و غذا مهمترین نیازهای پایه برای هر انسان است که اگر تأمین نشود حیات آدمی به خطر میافتد. طبیعی است که وقتی صحبت از زندهبودن یا نبودن است، آنگاه صحبت از نیازهایی که در لایههای بالاتر هرم هستند چندان اهمیتی نخواهند داشت. لایههای بالاتر این هرم عبارتاند از: نیازهای امنیتی، عاطفی، اجتماعی و سرانجام به «خودشکوفایی». نیاز به خودشکوفایی که مجموعهای از نیازهای شناختی و معرفتی است زمانی ایجاد میشود که فرد در شرایط زیستی، فرهنگی و اجتماعی متعادل و متناسبی باشد. به نحوی که در میان خانه و در اجتماع احساس امنیت کند. در پناه قانون، امنیت اجتماعی و شغلی داشته باشد. مورد پذیرش اطرافیانش قرار گیرد و از احترام و علاق? آنان برخوردار شود. آنگاه او در صدد تأمین نیازهای متعالی خود همچون میل به آموختن، کمک به دیگران، دلسوزی و بشردوستی خواهد بود.
حتی اگر با این نظریه نیز آشنا نباشیم به خوبی میدانیم تا نیازهای اولی? جسمی، روانی و عاطفی افراد تأمین نشده باشد، انتظار فرهیختگی و فرهنگدوستی از آنان انتظار چندان معقولی نیست. بدیهی است که انسان تشنه و گرسنه، تاب و توانی برای مطالعه و علمآموزی ندارد. علاوه بر این، نمیتوان موج گرانی انواع کالاها از جمله کالای فرهنگی را نادیده گرفت. کتاب به عنوان کالای فرهنگی –به ویژه اگر از حمایتهای دولتی در چاپ و توزیع خود برخوردار نباشد- نسبتاً گران است و این گرانی بر میزان تقاضا برای آن تأثیر میگذارد. ای کاش بهای کتاب از آنچه هست کمتر بود. ای کاش کتاب ارزان و باکیفیت در دورترین نقاط کشور در اختیار همگان بود. اما به فرض قبول تمام واقعیت-هایی که به آنها اشاره شد، باید تکلیف کتابنخواندن من و ما با همین مقدم? مختصر معلوم شود و فقط منتظر باشیم هم? شرایط فراهم شود، آنگاه به مطالعه بپردازیم یا هنوز این بررسی ادامه دارد.
بیتردید بررسی این موضوع، مفصلتر و پیچیدهتر از آن است که این مقدم? کوتاه بتواند از عهد? تبیین آن برآید. اما لازم بود در همین ابتدای سخن با تأکید بر دشواریهای تولید و عرض? کالاهای فرهنگی و اشاره به هم? گرفتاریها و درگیریهای زندگی در ابتدای قرن بیستویکم مراتب احترام و فروتنی خود را نسبت به باور هم? آنانی که به دلیل این مشکلات از لذت مطالعه محروماند یا کمتر توفیقی در این زمینه داشتهاند اعلام کنم. اما در ادامه باید به چند پرسش نیز پاسخ گوییم تا در نهایت مسیر بررسی این موضوع هموارتر شود.
پرسش نخست این است که با قبول هم? مسائلی که به آنها اشاره شد، چه سهمی از درآمد ماهانه و سالان? هر یک از ما صرف خرید کالاهای فرهنگی –از جمله کتاب- میشود؟ آیا با نیمی از همان میل و رغبتی که پولمان را صرف خرید گوشی تلفن همراه میکنیم، وقتمان صرف انتخاب و خرید کتاب میشود؟ هرچند برای کتابخواندن همواره نیاز به خرید آن نیست و کتابخان? عمومی محله یا فرهنگسراهای شهرداری کتابهای خوب و خواندنی کم ندارند که به ما امانت دهند. دانشجویان نیز میتوانند از کتابخانههای دانشکدهای و مرکزی دانشگاهها استفاده کنند. بنابراین شرط لازم برای کتابخواندن همواره خریدن آن نیست. با این حال پرسش نخست به قوت خود باقی است که چه سهمی از درآمد هر یک از ما صرف خرید کالاهای فرهنگی میشود؟ آیا اساساً در فهرست خرید روزان? ما در کنار هم? کالاهای ضروری جایی برای کتاب نیز پیشبینی شده است؟ حتی اگر –به هر دلیل- هیچ سهمی پیشبینی نشده است آیا حتی فرصتی برای رفتن به کتابخانه یا حتی قدمزدن در مسیر کتابفروشیها و دیدن ویترین آنها نداریم؟ زیرا حتی ورقزدن کتابها و مطالع? بخشهایی از آنها بهتر از بیگانگی کامل با کتاب است.
پرسش دوم این است که نوع گرفتاریها و مشغلهای که ما را از مطالعه بازمی دارد از چه جنسی است؟ آیا این گرفتاریها از نوع معمول و متعارف است که کم و بیش همه با آنها دست به گریباناند یا خدای ناخواسته دردسر ویژهای است که دست سرنوشت سر راهمان قرار داده است؟ اگر این گرفتاریها مثل بسیاری دیگر شامل مشکلات فراگیری همچون کمبود وقت، ترافیک و گرانی گوشت و میوه است، که این برای اکثریت ساکنان این کر? خاکی بخشی از ارمغان زندگی مدرن محسوب میشود و هر یک از ما ناگزیریم با کمی تلاش و تدبیر به نحوی با آن مدارا کنیم و هر یک گامی برای بهبود شرایط موجود برداریم.
به ویژه اگر بهان? کتابنخواندن ما کمبود وقت و فرصت است، آیا به خاطر داریم در هفت? گذشته چند ساعت از این وقت گرانبها صرف تماشای برنامههایی از تلویزیون شده که اساساً مخاطبانش ما نبودهایم! یا آخرین مکالم? تلفنی ما، که چندان هم ضروری نبوده است چند دقیقه به طول انجامید؟ به راستی اگر من با کمبود وقت مواجه هستم چقدر با مهارتهای مدیریت زمان آشنایی دارم و این مهارت را بدون مطالعه چگونه خواهم آموخت؟
اما اگر گرفتاری ما -خدای ناخواسته- از نوعی ویژه و خاص است که باید دید برای حل آن چه باید کرد و همواره کتاب خوب میتواند یک گزینه برای یافتن راهکاری عملی باشد. در نوعی تقسیمبندی عام، میتوان این گرفتاریهای ویژه را به دو نوع تقسیم کرد.
نوع نخست آن مشکلاتی است که بیاطلاعی و ناآگاهی ما در بروز آن نقش داشته است که در این صورت برای حل آنها بیشتر به مطالعه محتاجیم. زیرا شاید با کمی مطالعه بتوانیم تدبیری برای رفع آن بیندیشم. شاید در کتابی، دایرةالمعارفی، یا اثر مرجع دیگری راهکاری در این زمینه پیدا کنیم. مثلاً اگر بروز این مشکلات ناشی از عدم تفاهم ما با اطرافیان باشد، مطالع? کتابهای مفید در این زمینه میتواند توصیههای خوبی در اختیارمان قرار دهد تا از سد این موانع عبور کنیم.
در نوع دوم اگر به هر دلیل بر این باوریم که بروز این مشکل خاص فقط بخشی از سرنوشت بوده که باز هم مطالب کتاب خوددرمانگری کارآمد است. به ویژه مطالع? سرگذشتنامهها، داستانها و رمانها میتواند برایمان بسیار الهامبخش و تسکیندهنده باشد. زیرا با گامنهادن به دنیای خیالانگیز قصهها میتوانیم برای مدتی از آنچه ما را احاطه کرده کمی فاصله بگیریم. همین فاصل? کوتاه، فرصت ارزشمندی برای تجدید قوای ذهنی و یافتن راهی تازه است. حتی در شکل حرفهای آن «کتابدرمانی» میتواند گرههای بسیاری را در زندگی بگشاید.
بر این اساس برخلاف آنچه تصور میشود که ما فقط باید وقتی مطالعه کنیم که همه چیز مهیا باشد و در عین خوشی و رفاه باشیم، اتفاقاً زمانیکه در تنگنا و دشواری هستیم به مطالعه بیشتر نیازمندیم. زیرا مطالعه نگرش و افق دید انسان را گسترش میدهد و به فرار از پنج? مهیب روزمرگی کمک میکند. احتمالاً به همین دلیل است که گوستاو فلوبر پیشنهاد میکند که برای تحمل هستی، در ادبیات غرقه شویم تا عیشی مدام را تجربه کنیم. حتی اگر فرض کنیم که فقر و تنگدستی سرنوشت محتوم ماست –که البته بعید است اینچنین باشد- با این حال درویشی که اهل مطالعه است به مراتب خرسندتر و خوشنودتر از درویشی است که خود را از مطالعه محروم میکند. زیرا مطالعه لذت نابی است که فقط آنان که آن را چشیدهاند میدانند که یک ساعت مطالع? متنی زیبا از بسیاری سرخوشیهای معمول دیگر دلپذیرتر است. لذتی که به تنهایی میتواند انگیزهای جدی برای استمرار در مطالعه باشد. بنابراین حتی اگر مطالعه گرهی از مشکلات ما باز نکند، دستکم به ما احساسی دلپذیر میبخشد که خود در کاستن از درد و رنجمان مؤثر خواهد بود.
همانطور که میبینید سودمندیهای مطالعه بسیارند که به دلیل تکرار آنها در متون دیگر، نویسند? این یادداشت در صدد برشمردن دوبار? آنها نیست. فقط با همین تبیین مختصر میتوان نشان داد که گرفتاریهای زندگی و مشکلات اقتصادی چندان دلیل موجهی برای کتابنخواندن نیست. ضمن آنکه چه بسیارند آدمهای پولدار و مرفهی که از نظر توان مالی میتوانند کتابخانهای را یک جا با ساختمان و تجهیزاتش بخرند، اما حتی لحظهای به فکر مطالعه نیستند. به قول محققان علوم انسانی که از روشهای آماری در پژوهشهای خود استفاده میکنند، به نظر میرسد رابط? معناداری میان توان اقتصادی افراد با تمایل آنان به مطالعه وجود ندارد. حتی برعکس، تجربه نشان داده است که افراد اهل فرهنگ و مطالعه اغلب جزو طبق? متوسط و کمدرآمدند. بنابراین نمیتوان گفت که تنها مانع در راه توسع? فرهنگ مطالعه مسائل اقتصادی است و اگر مشکلات اقتصادی حل شود همه کتابخوان و اهل مطالعه خواهند شد. زیرا هرچند بهبود وضعیت اقتصادی و رشد رفاه اجتماعی از مؤلفههای لازم برای رونق فعالیتهای فرهنگی از جمله توسع? مطالعه است، اما شرط کافی نیست. باید در کنار توان مالی حتماً شور زندگی و شوق آموختن باشد تا کتابی برای خواندن گشوده شود و قلمی برای نوشتن بر کاغذ به حرکت درآید. زیرا بیش از هر چیز این شور زندگی و شوق آموختن است که هر یک از ما را به سوی کتاب و مطالعه میکشاند.
وجه دیگر این موضوع، تأمل در بخش نخست گزارهای است که این یادداشت با آن شروع شد. به این معنا که اگر من به نان شب محتاجم شاید –و فقط شاید- خودم نیز سهمی در ایجاد این وضعیت دارم. بر این اساس اگر کمی بر مهارتهایم بیافزایم می-توانم راهی برای خروج از این بحران پیدا کنم و مطالعه همواره گزین? مفیدی در این زمینه است. از سویی دیگر، اگر وقتی را به مطالعه اختصاص دهم ممکن است اندیش? تازهای در ذهنم شکل گیرد تا به کمک آن بتوانم پا در مسیر بهتری در زندگی بگذارم. شاید اگر عضو کتابخان? عمومی محله شوم یا به کتابخان? فرهنگسرای نزدیک خانه بروم در خلال عبور از میان قفسهها کتابی سر راهم قرار گیرد و پند مفیدی از آن بیاموزم که برایم راهگشا باشد. همچنین اگر کمی مطالعه کنم میتوانم در آموختن مهارتهای گفتاری و نوشتاری موفقتر از گذشته باشم و از این رهگذر رونقی در کسب و کار امروزم که چندان پررونق نیست بدهم. مثلاً با کمک مطالعه، مهارتهای ارتباطی مؤثری بیاموزم که برای بهبود روابط اجتماعی و تعامل با دیگران برایم سودمند باشد. علاوه بر این، اگر مطالعه را جدی بگیرم میتوانم ادام? تحصیل دهم تا فرصتهای شغلی جدیدی در اختیارم قرار گیرد. خلاصه اینکه شاید با کمی مطالعه اتفاق خوبی بیافتد، گرهی گشوده شود یا مسیری هموار گردد.
خوشبختانه مطالعه ماهیتی زاینده، پویا و تجمعی دارد. به این معنا که کافی است در این راه گام نخست را برداریم تا گامهای بعدی با سرعت و سهولت بیشتری برداشته شود. هر گام نیز از گام قبل بلندتر خواهد بود. زیرا حرکت در این مسیر، پویند? این راه را ورزیده میکند و به تدریج بر استواری گامها افزوده میشود. حتی بهبود سلیق? خوانندگان نیز به استمرار در مطالعه بستگی دارد زیرا هرچه بیشتر بخوانیم انتخابهای بعدی ما گزیدهتر خواهد بود. به تدریج مهارت انتخاب کتابهای سودمند را خواهیم آموخت و از سردرگمی برای یافتن کتاب خوب –که مشکل بسیاری از علاقمندان به مطالعه است- رها میشویم. آنگاه بهرهوری ساعاتی که به مطالعه اختصاص می-دهیم فزونتر میشود و به تدریج کتابخوانی حرفهای خواهیم شد. کتابخوانهای حرفهای افرادی هستند که به خوبی میدانند چه کتابی ارزش یک بار خواندن دارد که باید آن را از کتابخانه امانت گرفت، چه کتابی ارزش یک عمر همنشینی دارد که باید آن را خرید، و چه کتابی ارزش خواندن و خریدن ندارد که باید از کنارش گذشت.
گره پنهان دیگری که در این زمینه وجود دارد، ناشی از نوع نگرشی است که دربار? مطالعه، عمومیت نسبی دارد. نگرشی که شاید از پیامدهای ناخواست? نوع تبلیغهای معمول و موسوم برای مطالعه باشد. تبلیغاتی که در آن کتابخواندن بیش از آنکه فعالیتی «سودمند» باشد، فقط به عنوان کاری «پسندیده» معرفی میشود. زیرا بسیاری از این تبلیغات بیش از آنکه دربار? فایدههای مطالعه باشد در ستایش کتابخوانی است. گویی مطالعه فقط به این دلیل خوب است که کتابخواندن کار پسندیدهای است. البته در پسندیدهبودن مطالعه هیچ تردیدی نیست، اما اگر تمرکز تبلیغات برای کتاب بر فایدههای عینی و عملی مطالعه باشد، اثربخشی آن بیشتر خواهد بود. زیرا معمولاً گرایش افراد به انجام آنچه برایشان سودمند است –و احتمالاً پاداشی نیز در پس دارد- بیش از اموری است که صرفاً خوب و پسندیدهاند. شاید به همین دلیل باشد که وقتی به گرفتاریهای واقعی زندگی میاندیشیم، آنگاه از اهمیت مطالعه به عنوان کاری که صرفاً خوب است کاسته میشود. در چنین شرایطی با خود میگوییم ما با این همه گرفتاری کجا حوصله و فرصت مطالعه داریم. بگذار دیگران داوطلب این کار خیر باشند. غافل از اینکه مطالعه بیشتر از آنکه فقط پسندیده باشد مفید است و میتواند گزینهای برای حل دستکم بخشی از این مشکلات باشد.
نکت? دیگر اینکه ما نباید همچون موضوع انشاء معروف «علم بهتر است یا ثروت؟» خود را موظف به انتخاب فقط یکی از این دو گزینه کنیم. اساساً مشخص نیست چرا از ابتدا این موضوع در قالبی سیاه و سفید مطرح شده است. گویی که همواره مجبوریم فقط یکی را انتخاب کنیم و با انتخاب هر یک، دیگری را از دست خواهیم داد. چرا با طرح این موضوع ناخواسته دو راه متضاد را پیش پای دانشآموزان قرار میدهیم و آنان را به انتخاب فقط یک گزینه مجبور میکنیم. چرا هرگز گزین? سوم و چهارم در این زمینه مطرح نمیشود که با آن بتوان هر دو را داشت. مثلاً علمی که به تولید ثروت هم منجر شود یا ثروتی که پشتوان? علم باشد. اکنون همین ساختار دوگزینهای دربار? «نان شب» و «مطالعه» مطرح است. به این معنا که اگر در جستجوی نان هستی دیگر فراغتی برای مطالعه نخواهی داشت و اگر اهل کتابی آنگاه گلایهای از سر بیشام بر بالین گذاشتن نداشته باش! اما بهتر نیست که به گزین? سوم نیز بیندیشیم. گزینهای که در آن جای کافی برای هر دو –هم نان و هم کتاب- باشد. شرایطی که در آن انتخاب یکی یه حذف دیگری منجر نشود. زیرا بدیهی است که نان و کتاب هر دو اهمیت دارند و فقیر و غنی باید به یک میزان از هر دو بهرهمند باشند.
* دانشیار دانشگاه خورازمی