دستورالعملهای عرفانی از آقا جواد ملکی تبریزی
دستورالعملهای عرفانی از آقا جواد ملکی تبریزی
1 - موازنه دنیا و آخرت
در خطاب به نفس خویش گویم: اى بنده پست و زبون بیهوده کار! بدان که این روزها و شبها و اوقاتى که بر تو مىگذرد، از ساعتى که به این جهان پا نهادهاى، تا هنگامى که از آن پا درکشى، به منزله منزلگاههاى تو به سوى وطن اصلىات مىباشد که براى اقامت و مجاورت و زندگانى جاوید در آن دیار، آفریده شدهاى و همانا پروردگار و مالک و صاحب اختیارت، تو را براى این بدین سفر رهسپار فرموده، تا فواید بسیار و کمالات بىشمارى بدست آورى که عقول عقلاء و علوم علماء و اوهام حکماء، نتواند به روشنایى و نورانیت و سرور و حبور8 و بلکه به سلطنت و جلال و بهجت و جمال و ولایت و کمال آن فواید، پى ببرد و احاطهاى حاصل نماید!
پس اگر به رضا و خشنودى آفریدگارت عمل کردى و به نور هدایت او حرکت نمودى و به سفارشها و اوامر او مراقب شدى، از منافع این سفر، تو را سودهاى عظیم و فضایل جسیمى9 عاید خواهد شد که تمامى حساب دانان، بر شماره انواع و تعداد آن، توانایى نخواهند داشت و هیچ یک از افراد مهندسین جهان، قدر عظمت آنها را اندازه نتوانند گرفت؛ بلکه نه بر قلب بشرى خطور کرده و نه چشمى آن را دیده و نه اثرى از آن را مىتوان به بیان و حکایت آورد و اگر خواهان شوى که از طریق منقول و از راه روایت و کتاب، این معنى را به فهم خود نزدیک گردانى و این مغز را از پوست آن جداسازى، بشنو که خداى جل جلاله در کتاب خود به بهترین بیانى تو را آگاه ساخته؛ آنجا که فرماید: فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قره اعین10؛ (هیچ کس نمىداند چه نعمت و لذتهاى بىنهایت که روشنى بخش دل و دیده است، در عالم غیب برایشان ذخیره شده است) و در جایى دیگر فرماید: و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها11؛ (اگر بخواهید نعمتهاى خداوند را به شمار آورید، هرگز نتوانید). و همچنین در اخبار متواترهاى که در فزونى نعم آخرت روایت گشته آمده است که: در هر روز جمعه، نعمتهاى بهشت دو برابر مىشود12؛ بلکه در حدیث معراج آمده است که خداوند مىفرماید:
انظر الیهم فى کل یوم سبعین نظره و اکلمهم کلما نظرت الیهم و ازید فى ملکهم سبعین ضعفاً13؛ (در هر روز هفتاد بار به آنها نظر مىافکنم و در هر نظرى که به آنها مىافکنم، با آنها سخن مىگویم و دارایى آنان را هفتاد برابر مىگردانم).
و اما از طریق درایت و راه معقول، همین بس تو را که در نعمات دنیویه و بدنیه، درنگ و تأمل کنى و آنها را با نعم اخروى بسنجى و موازنه نمایى، چرا که خداوند متعال، از آن لحظهاى که اجسام و مادیات را آفریده به آنها نظرى نکرده است [و در مقابل]، عالم آخرت، عالم قرب و نزدیک شدن و دیدار او مىباشد.
بعضى از حکماى الهى گفتهاند: آنچه گفتهاند در پارهاى از عوالم آخرت است، تمامى پر از حیات و بىنیازى است و گویى خود، زندگانى و حیاتى است که جوشش مىکند و از سرچشمه واحدى جارى مىگردد، نه اینکه تنها حرارت واحد یا نسیم واحدى باشد بلکه تمام، کیفیت واحدى است که هر طعم و مزهاى در آن یافت مىگردد و در این کیفیت، طعم شیرینى و شراب و سایر چیزهاى صاحب طعم و نیروهاى آن، احساس مىشود و همچنین بوى خوش تمام روایح و تمام رنگ هایى که تحت نظر قرار مىگیرد و تمام چیزهایى که تحت قوه سامعه واقع مىشود، مانند: نواها و الحان، و تمام صداها و آوازهاى زیبا و آهنگهاى موزون موسیقى و تمام چیزهایى که به لمس در مىآید و هر آنچه که با حس درک مىشود، تمام در یک کیفیت و حالت واحده مبسوطهاى به شرحى که ذکر نمودیم موجود است، زیرا این کیفیت حیاتى عقلانى، حاوى تمام کیفیاتى است که توصیف نمودیم، بدون اینکه جزئى از آن با جزء دیگر مخلوط گردد، یا آنکه پارهاى، پاره دیگر را تباه سازد، تمام این حالات و کیفیات در آن محفوظ و موجود است و گوى همگان بر حد و اندازه خویش قائم مىباشند [و هر کدام از این حالات، به تنهایى وجود دارد.]14
2 - ضرورت تلاش جدى سالک براى بدست آوردن منافع اخروى
اى انسان! اندکى به خود آى و اندیشه نماى و ببین که تو در رابطه با منافع این دنیاى دون و زبون، در حرکات و سکنات خود آن گونه عمل مىکنى و مراقبت دارى که آنچه پر سودتر است، بدست آورى؟! و آنچه به نفع تو باشد، جلب نمایى؟! و جز آنچه که گرانبهاتر است و مزیت و برترى بیشترى دارد، نگزینى؟! بلکه جان خود را به سختى و تعب مىاندازى و وقت خود را بیهوده ضایع مىسازى تا خوراک نیکو بدست آورى و شراب گوارا مهیا سازى و بالش نرم براى خوابگاه خود آماده نمایى و حال آنکه خود مىدانى که از کشیدن این رنجها، جز تفاوت اندکى [که آن هم فناپذیر است] تو را حاصل نخواهد گشت! بلکه آن لذت هم به زودى از کف بیرون خواهد شد و از بین مىرود!
پس تو را چه شده که نسبت به منافع آخرتت که تفاوت در آن عظیم و بزرگ بوده و فناناپذیر و پایدار و جاوید است، این گونه جهد و تلاش به جا نمىآورى؟! مثلاً چون کالایى براى بازرگانى بخرى و پس از خرید آگاه شوى که اگر به جاى آن، کالاى دیگرى خریده بودى، سودت دو چندان و بیشتر از خرید اول بود، از این کارت اندوهناک شده و به سختى دچار افسوس و آه مىگردى و براى آینده، عزم خود را استوار مىسازى که دیگر غفلت نکنى و سودى را از دست ندهى ولکن به آنچه در تجارت آخرت از کف مىدهى و از سودى هفتاد برابر و بیشتر، بىبهره مىمانى اندوه ندارى و غمناک نمىشوى؟!
و اگر براى این گفتار گواهى بخواهى، به آنچه در دو چندان شدن ثواب اعمال با کیفیات خاص و در مواقع مخصوصه که در اخبار وارد گردیده، نظرى نماى و بنگر که مثلاً به نمازى که به طور جماعت در مسجد جامع با پیشواى عالم پرهیزگارى به خصوص اگر عده نمازگزارانى که به او اقتدا کردهاند هم بیشتر باشد، ثوابش هزاران برابر افزونتر از نمازى است که در منزل به تنهایى به جاى آورى و با این وصف، تو در اختیار آنچه سودش بیشتر و فضیلتش بالاتر است خوددارى مىکنى و از ثواب این جماعت، که از دست تو رفته، به اندازه یک دهم آنچه از سود تجارت دنیوى از دست دادهاى، اندوهگین نمىشوى؟!!
پس در این سهل انگارى که تو را در کار آخرت است، تأملى کن و بنگر که آیا آن را جهتى جز سستى ایمان تو به آخرت مىباشد؟! و بر حذر باش که این ایمان ضعیف هم در مواضع سختى و مواقع بدبختى به ویژه در هنگام سکر و مستى مرگ، از دست تو برود و فرجام کارت، به بدى کشیده شود و براى عقوبت و مجازات بزرگتر بودن هم و خواست دنیا از هم و خواهش آخرت، خود را آماده ساز و آنچه را معصوم (علیه السلام) در این باب فرموده بیاد آور که فرمود:
من اصبح و اکبر همه الدنیا فلیس من الله فى شىء و الزم الله قلبه اربع خصال: هماً لا ینقطع عنه ابداً و شغلاً لا یفرغ عنه ابداً و فقراً لا ینال غناه ابداً و املاً لا یبلغ منتهاه ابداً15؛ (کسى که شب را به روز آورد و بامدادان، اندوه و هم بزرگش امور دنیایى باشد، او را در نزد خدا ارج و قدرى نخواهد بود و خداوند چهار خصلت را ملازم دل او قرار مىدهد: هم و اندوهى که هیچگاه از او جدا نشود، و مشغله و کارى که هیچگاه او را آسودگى نباشد، و فقرى که هیچگاه به بىنیازى نرسد، و آرزویى که هیچگاه پایانى براى آن نمىباشد.)
آگاه باش و از اینکه فرموده: لیس من الله فى شىء غافل مشو، چه این خود مجازات و عقوبت بزرگى است و از این عقوبت، بزرگتر چه خواهد بود؟! پس اى عاقل! این زیان بزرگ و بدبختى سترگ را در ترازوى عقل خویش با هر زیان و ضرر دنیائى که تصور مىشود، مقایسه کن و ببین که آیا بین آنها نسبت محدودى موجود است؟!16
3 - تا فرصت دارى، توشهاى برگیر
[اى سالک طریق عبودیت] تا مهلت دارى در مصیبت خویش تفکر نما و تاتو را فرصت از دست نرفته، براى روز حسرت و پشیمانى و طول اقامت در روز قیامت و وحشتهاى روز رستاخیز، خود را آماده و بسیج کن و بر نفس خویش که در این دنیا آن را به ناز و نعمت و خوشى و راحت عادت دادهاى و از عذاب و نقمت و سختى روز قیامت غافلش ساختهاى، گریان شو و بگو:
اى معبود من! و آقاى من! و مولاى من! به کدام یک از کارها به نزدت شکایت آوردم؟! و براى کدام یک از آنها ناله کنم و گریان شوم؟!! آیا به درد و شکنجه و سختى آن بگریم؟! یا براى درازى و طول مدت بلاء بنالم؟! و یا از بیم مار و عقرب ضجه کنم؟! یا از زحمت زنجیر و پتکهاى آهنین فریاد آورم؟! شاید از این اندیشه کم، به هوش آیى و پندگیرى و به وسیله بازگشت و توبه راست و درست، براى سفرى که در پیش دارى، توشهاى برگیرى و خود را آماده و مهیا سازى و با کار نیک، کار زشت را نابود نمایى؛ همانا پروردگار، آمرزنده و دوستدار بنده خویش است و پادشاه مهربان و خوش پذیراى رعیت خود مىباشد. از بندگانش توبه را مىپذیرد و نیکى اندک را به ثواب بسیار، جزا مىبخشد، گناهان را مىزداید و کردارهاى زشت را به چندین برابر از کارهاى نیک تبدیل مىفرماید17.
4 - تا کى مسامحه و سهل انگارى؟!
[اى عزیز!] به خود بگو: اى بىخرد تبه کار! و اى دیوانه مسامحه کار! اى بدبخت زشت کردار! این سهل انگارى تا کى؟! و این تبهکارى تا چند؟! و این تنبلى و روزگذرانى براى چه و چرا؟! این نافرمانى و سرکشى را چه سبب؟! این انکار و پرده پوشى را چه جهت؟! آیا به ناتوانى بدنت و نازکى پوستت و سستى استخوانت رحم نمىآورى؟! آیا مشاهده این هنگامههاى بزرگ و بیمناک و این بدبختىهاى سترگ و اسفناک را چگونه طاقت مىآورى؟! آیا حال بدنى که آن را لباس نرم و بافته نگه داشتهاى و به پوشش پنبه و کتان و اطلس تافته عادت دادهاى چگونه خواهد بود در موقعى که لباس قطران18 بر آن بپوشند و از پارههاى آتش بر آن بیفشانند و با شیطان به یک زنجیرش بکشند و در قعر یک آتش او را بیفکنند و از آهنهاى گداخته زینتش کنند و از آب جوشان دوزخ و از عرق بدن دوزخیان به او بنوشانند؟! آب گرم حمیم19 از بالاى سرش بریزند و با آن آب، آنچه در شکم و امعاء اوست بگدازند و پتک آهنى بر سرش بکوبند؟!20
اى واى! چه سختى و بینوایى که از آن شرم آورتر تصور نشود! و چه مصیبت و شکنجهاى که از آن دردناکتر به خیال نگنجد! و چه رسوایى و نکبتى که از آن مفتضحتر به نظر نیاید؟!
اى نفس! آیا تو همان نیستى که در دنیا با همگان در به گزینى رقابت مىکنى؟! و بر اعیان و اشراف حسد مىبرى؟! و بر توانگران و برتران مفاخره مىنمایى؟! و از بیم گرفتارى به نادارى و خوارى، به اندوهى پس از اندوهى ملول و افسرده مىشوى؟! آیا چون به زنجیرت ببندند و به غل بپیوندند و با روى سیاه و چشم کبود به محشرت آورند، حالتت چگونه خواهد بود؟! گاهى به طرف راست و زمانى به سمت چپ نظر اندازى، مردمان را بنگرى که هر یک به خود مشغول و به تو توجهى ندارند؛ در آن روز گروهى با روىهاى روشن و گشاده، به پروردگار خود نظر دارند.21 و چهره هایى در آن روز، تابان و خندان و شادان22 به خلعتهاى امان، ملبس و به تاج پادشاهى، مکلل23 و فرشتگان رحمان به گرد آنان در گذدش و نسیم روح و ریحان بر جانهاى آنها در وزش، و حور و غلمان به خدمت گذارى آنها در جنبش هستند؛ آیا در چنین حال نخواهى گفت: اى معبود من! و اى آقاى من! و اى مولاى من! گیرم که بر حرارت آتشت شکیبا شدم، آیا بر نگه کردن به بزرگواریت، چگونه شکیبا گردم؟! و با آنکه امید عفو به تو دارم، در آتش دوزخت چگونه منزل گزینم؟!24
5 - سالک هم و غمى جز خدا ندارد
[اى عزیز! سالک باید بداند که] این زندگى دنیایى به منزله سرمایهاى است که خداوند به او عنایت نموده که با آن به تجارت بپردازند و اگر مىبیند که با این سرمایه، نفیسترین متاعها را مىتواند تهیه کند، در این زمینه سهل انگارى ننموده و بداند که در عالم وجود حتى در وهم، موجودى سودمندتر و نفیستر و کاملتر و زیباتر و شریفتر و بخشندهتر از ذات ذوالجلال نیست، بلکه هیچ نفع و نفاست و جمال و بهاء و شرف وجود و بلکه وجودى جز به او و در او و از او نیست؛ لذا عاقل، هیچ مطلوبى جز حضرت حق، براى خود اختیار نکند و هر چه غیر اوست، اگر هم از جهتى مطلوب آدمى باشد باز مطلوبیتش از ناحیه اوست. و چون عاقل این معنى را دانست و در طلب و جستجوى او بر آمد غیر او را ترک خواهد گفت و هم و همتش را هیچگاه در پى چیزى غیر از او صرف نخواهد کرد و در پى کسب رضاى او بر خواهد آمد که قل الله ثم ذرهم25؛ (بگو خدا، سپس هر چه غیر از اوست واگذار) و دیگر عمر را در طلب چیزى غیر از او به هدر نخواهد داد و در پى مشتهیات نفسانى و امور معاش نخواهد بود.
اما اولى که مشتهیات و هواهاى نفسانى است، به خاطر تیرگى و کدورتى که در آنها هست و به علت عدم بقاء آن و تضادى که با لذات روحانى واقعى دارد، اشتغال به آنها خسارتى جبرانناپذیر و خسران عظیم است.
و اما دومى که امور معاش مىباشد، به علت اینکه، غرق شدن در گرداب امور دنیایى و به کار گرفتن تمام هم و غم خود را در این راه، سبب هلاکت دل و تفرق حواس مىشود و این امور، خارى در چشم عبودیت و بندگى و نقیض توکل است و فایدهاى هم بر آن نیست، زیرا آنچه مقدر شده، به انسان مىرسد و هم و غم انسان در این راه، چیزى جز خسران به بار نمىآورد. و اگر انسان این معنا را دریافت و به معرفت شخصیه حقیقیه، بدان معرفت پیدا نمود به گونهاى که جزء وجدانیات او شد، همان گونه که اهل دنیا لذات دنیا را مىشناسد، قلب و روح و سر خود را مستغرق در محبت خدا خواهد یافت و این محبت، به سایر اعضا و جوارحش سرایت خواهد نمود و هر چه را که غیر خدا است، از آنچه بر آن قدم مىنهد، برایش حقیرتر و بىارزشتر خواهد بود؛ بلکه گاه مىشود که آنچنان در دریاى محبت حق تعالى غرق مىشود، که دلش از هر چه غیر اوست غافل، و به ما سواى او التفاتى ندارد، و عقلش از تدبیر امور او باز مىماند و حالت شیدایى و عشق بر او عارض مىشود، چنانکه نسبت به بعضى از حالات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت شده است؛ و در حدیث معراج بدان اشاره شده که خداوند مىفرماید: و لا ستغرقن عقله بمعرفتى و لاقومن له مقام عقله26؛ (و عقل او را غرق در معرفت خود گردانم، و خود به جاى عقلش مىنشینم).27
6 - کلید خوبىها
بدان اى مطلب سعادت دنیا و آخرت که کلید همه خوبىها و سعادتها، معرفت به خدا و محبت او است و لذیذترین لذات و خوشىها، در انس با خداست.28
7 - تحصیل علم افضل است یا تهجد و نماز شب؟!
[اى عزیز!] شیخ ما مرحوم علامه انصارى29، در جواب کسى که از او این سؤال را نموده بود که آیا نماز شب افضل است یا مطالعه و تحصیل علم؟! چه نیکو جواب گفته است، که خطاب به او فرموده بود: آیا تو قلیان مىکشى؟! او در پاسخ گفته بود: بلى. شیخ فرموده بود: به جاى دو بار قلیان کشیدن، نماز شب را بخوان. و این جوابى متین و محکم است که در آن به فساد این خیال هم اشاره شده و گویا شیخ چنین گفته است که اگر تو تا این اندازه مراقب احوال و اخلاص در اعمالت هستى به گونهاى که برایت تشخیص این مطلب مشکل شده که نماز شب افضل است یا مطالعه و تحصیل علم، چگونه اوقاتت را به کشیدن قلیان که در این باب، اقوال مختلف است که یا حرام است و یا مکروه است و یا مباح است مىگذرانى؟!
و چطور مىشود که بین دو عمل که دو مستحب است، به بهانه کمى وقت، یکى را مىخواهى انتخاب کنى، در حالى که در جاى دیگر، وقتت را به کارى که یا حرام است و یا مکروه و یا لااقل مباح است، صرف مىکنى؟! که باید از این مصیبت عظمى و فضیلت آشکار، به خدا پناه برد که شیطان پلید این گونه، علما را فریب دهد که اشتغال به مطالعه این علوم رسمى را که براى اغلب آنها نمىتوان قصد شرعى که به وجهى از وجوه، صحیح باشد یافت، از استغفار در سحرگاهان و خلوت با خداوند عزیز غفار، افضل بدانند و چگونه مىشود که چنین باشد؟! در حالى که آن علمى که انسان را بر تجهد و شب زندهدارى بر نمىانگیزاند، علمى است که نور و بهره و خیرى در آن نیست و علم واقعى، آن علمى است که به فرموده امام صادق (علیه السلام) ملازم با خشیت باشد30 و صاحب خشیت، نمىتواند ترک شب زنده دارى کند و همان بیم و ترس، او را به انجام این عمل وا مىدارد.31
8 - بدون شب زنده دارى انسان به جایى نمىرسد
[اى طالب مقامات معنوى!] شیخ و پیشواى من32 در علوم حقه، برایم حکایت نمود که از طالبان آخرت، احدى به مقامى از مقامات دینى نرسید، مگر آنان که اهل تهجد و شب زنده دارى بودهاند.33
9 - طریقه حل مشکلات علمى
[اى طالب معرفت!] باید دانست که مؤمن، در راه تحصیل علم، نماز شب را از مطالعه کارسازتر مىبیند و شیخ ما34 (قدس سره) به ما توصیه مىنمود که هرگاه در مسائل علمى به مشکلى برخوردیم، به خدا پناه بریم و به تضرع و زارى نزد پروردگار متوسل شویم و این امر، به تجربه هم براى ما ثابت شده است.
و اما اینکه چرا تجهد و شب زندهدارى و دعا، از اسباب تحصیل علم است، بدین خاطر است که علم، همان گونه که در بعضى از روایات به این مطلب تصریح شده است، به کثرت تعلم نیست، بلکه نورى است که خدا در دل هر یک از بندگان خود که بخواهد مىافکند.35 و شب زنده دارى و مناجات در دل شب، دل را نورانى مىگرداند و باعث ثبات نور، در دل مؤمن مىشود، چنانکه از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که هرگاه بنده با مولاى خود در دل شب ظلمانى خلوت کند و با او به گفتگو و مناجات بپردازد؛ خداوند، نور را در قلب او ثابت خواهد گردانید و چون بگوید: یا رب یا رب، از طرف خداوند خطاب رسد: لبیک بنده من؛ هر چه مىخواهى طلب نما که به تو عطا کنم و بر من توکل نما، تا امورت را کفایت نمایم.36(37)
10 - مؤثرترین عامل پیشرفت علمى
[اى عزیز!] اگر کسى در اخبار اهل بیت و احوال پیشینیان از مشایخ بزرگ ما تتبع و تحقیقى داشته باشد، در مىیابد که نماز شب خواندن، با تحصیل علم تضادى ندارد، بلکه از اسباب قوى آن مىباشد و بسیارى از محصلین را مىشناسم که اهل تهجد و شب زندهدارى بودند و همین امر سبب استقامت فهم و بارور شدن ذهن آنها در وصول و دستیابى به مطالب حقه در مسائل علمى گشت و به مراتب عالیه علمى نائل آمدند؛ به خلاف طلابى که پیوسته به مطالعه کتب علمى مشغولند، که کمتر مىشود فرد صاحب نظرى از میان آنها برخیزد.
بلى گاه افراد باریک بین مشکک در میان آنها پیدا مىشود، ولى محققى که در علمش برکت باشد نیست؛ این افراد خیر و نورشان اندک و در کسب فواید علم ناموفق هستند.38